حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

قیصر امین پور

بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند

سالها، هجری و شمسی، همه بی‎خورشیدند


از همان لحظه که از چشم یقین افتادند

چشم‎های نگران آینه‎ی تردیدند


نشد از سایه‎ی خود هم بگریزند دمی

هر چه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند


چون به جز سایه ندیدند کسی در پی خود

همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند


غرق دریای تو بودند ولی ماهی‎وار

باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند


در پی دوست همه جای جهان را گشتند

کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند


سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است

فصل‎ها را همه با فاصله‎ات سنجیدند


تو بیایی همه‎ی ثانیه‎ها، ساعتها

از همین روز، همین لحظه، همین دم عیدند

از منجلاب تیره ی این دنیا

از منجلاب تیره ی این دنیا
بانگ پر از نیاز مرا بشنو
آه ای خدای قادر بی همتا
یکدم ز گرد پیکر من بشکاف
بشکاف این حجاب سیاهی را
شاید درون سینه ی من بینی
این مایه گناه و تباهی را
دل نیست این دلی که به من دادی
در خون تپیده آه رهایش کن
یا خالی از هوی و هوس دارش
یا پای بند مهر و وفایش کن
تنها تو آگهی و تو می دانی
اسرار آن خطای نخستین را
تنها تو قادری که ببخشایی
بر روح من صفای نخستین را
آه ای خدا چگونه تو را گویم
کز جسم خویش خسته و بیزارم
هر شب بر آستان جلال تو
گویی امید جسم دگر دارم
فروغ فرخزاد