حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

تصمیم

دانشجو بود…دنبال عشق و حال،خیلی مقید نبود،

تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی….

از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم…

قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن

از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه…

وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت…بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن

آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن…من چندبار خواستم سلام بگم…

منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن

…درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن…

یه لحظه تو دلم گفتم:”"حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…

تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!!تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!”"

خلاصه خیلی اون لحظه تو فکرفرو رفتم…تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم،

وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم،کارامو سروسامون دادم،تغییر کردم

،مدتی گذشت،یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم،

از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم،چون تازه رفته بودم

 با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن،اما به هرحال قبول کردن…

اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت،من دم در سرم رو پایین انداخته بودم،اون دفعه 

ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود،تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن

”"حمید..حمید…حاج آقا باشماست”"

نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…آهسته در گوشم گفتن:

- یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی…

ترک هرگناه==برداشتن یک قدم در مسیر ظهور

ففروا الی الله

استاد فاطمی نیا ماجرای تحول شخص فاسقی را چنین نقل می‌کنند: 

«شخصی که ضرب المثل فسق و فجور بود، متحول شده و توبه کرد و از

 عباد و صالحین شد؛ علت تغییر حال و توبه‌اش را سؤال کردند، 

گفت: من یک شب با خودم خلوت کردم، دیدم وجودم مانند کره زمین می‌باشد

؛ همان طور که در زمین کوه‌های آتشفشان وجود دارد، 

دریاهای مواج هست که کشتی‌ها را درهم می‌شکند، 

توفان و گردباد سهمگین هست، در وجود من هم توفان‌ها و گردبادهای خطرناکی است.

 آتشفشان من، غریزه جنسی است، گرسنگی است، حب ریاست است،

 دریای مواج من، غضب من است که وقتی غلبه می‌کند کنترل از دست می‌رود 

و...وقتی این‌ها را در وجود خودم احساس کردم، وحشت کردم، ترسیدم؛ 

دیدم باید از دست خودم فرار کنم، یادم افتاد که

 خدا می‌فرماید: «ففروا الی الله» 

پس فرار کنید به سوی خداوند من هم به سوی خدا فرار کردم و گفتم: مرا امان بده»

دوستان شایسته

(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ اتَّقُواْ اللّهَ وَکُونُواْ مَعَ الصَّادِقِینَ ‏)

ای کسانی که ایمان آورده اید از خدا بترسید و همگان با راستگویان باشید.

( آیه 119 /سوره توبه)


ما مردمانی هستیم که

به راحتی به هم دروغ میگیم

ولی بزرگترین معیارمون

برای شروع دوستی، صداقته...!


عاقل باش

تصویر مرتبط

《وَ قَالوا لَو کُنّا نَسمَعُ اَو نَعقِلُ ما کُنا فِی اَصحابِ السّعیر》سوره ملک آیه ۱۰
عاقل باش

  ارزش یک مداد به مغز آن است.مدادی که مغز ندارد چوبی بیش نیست

و فقط به درد سوختن می خورد.ارزش آدمی نیز به مغز اوست وگرنه هیچ بهایی ندارد،

دوزخ جای کسانی است که بی مغز بوده یعنی از مغز خود هیچ بهره ای نبرده اند.


این سخن اهل جهنم است که می گوید: لُو کُنا نَسمَعُ اَو نَعقِلُ مَا کُنا فِی اَصحَابِ السَعیر:

اگر می شنیدیم و از عقل خود بهره می بردیم در این جا نبودیم.

ناشناخته بمانید


نتیجه تصویری برای اگر توانستید ناشناخته بمانید چنین کنید
الإمامُ الصّادقُ علیه السلام : إنْ قَدَرْتُم أنْ لا تُعْرَفوا فافْعَلوا ،
وما علَیکَ إنْ لَم یُثْنِ علَیکَ النّاسُ ؟! وما علَیکَ أنْ تکونَ مَذْموما عِندَ النّاسُ؟! إذا کنتَ عِندَ اللّه ِ مَحْمودا؟! .حدیث
امام صادق علیه السلام : اگر توانستید ناشناخته بمانید، چنین کنید ؛
وقتى نزد خدا ستوده باشى نگران نباش که مردم ستایشت نکنند و نگران نباش که در نظرشان نکوهیده اى .

دوری از اسراف ونوع دوستی

تصویر مرتبط

در آلمان دور انداختن هرگونه بطری شیشه ای و پلاستیکی کار کاملا عجیبی محسوب میشود.


در آن کشور به علت اهمیت مسئله بازیافت شما میتوانید با برگرداندن بطری ها 

به هر سوپر مارکتی بخشی از پولی که در ازای خرید محصول داده بودید را پس بگیرید.


اما در کنار این قانون فرهنگ زیباتری شکل گرفته که معمولا مردم بطری هاشون

 را در کنار سطل آشغال ها میگذارند تا بى بضاعتها با برگرداندن آنها 

به سوپر مارکت پول خورد و خوراکشان را در بیاورند ...

انسان دوستى در هر شکل و آیینى زیباست .

چیزای خوب رو باید یاد گرفت حتی از غریبه ها حتی از کسایی که دین وایمان درست حسابی هم ندارن 

امام صادق علیه السلام : «معاشر الشیعة کونوا لنا زینا و لاتکونوا علینا شینا...»ای گروه شیعیان! همواره زینت ما باشید و مایه ننگ ما نگردید،...» (بحار، ج 11، ص 310 .)

فکر تو

نتیجه تصویری برای فکر تو گنجایش هر چیزی را ندارد پس آن را برای آنچه مهم است فارغ گردان

امام علی علیه السلام:

فکر تو گنجایش هر چیز را ندارد، پس آن را براى آنچه مهم است، فارغ گردان.

غررالحکم: ج۲، ص

مادر

نتیجه تصویری برای مادرها دروغهایشان هم ثواب دارد

تو انگار هر چقدرهم بزرگ باشی مثلا گر نود ساله بشوی 

حتی اگر خودت مادربشوی 

بازهم دلت آغوش مادر را می خواهد 

حرفهای صمیمانه وقربان صدقه های مادر زندگی را برایت بهشت می کند 

راستی 

دردهاتونو از مادر پنهان کنید انها غصه میخورند 

شعور یک گیاه در وسط زمستان

نتیجه تصویری برای یک گیاه وسط زمستان

دیشب به خودم گفتم :

شعور یک گیاه در وسط زمستان، از تابستان گذشته نمی‌آید، از بهاری می‌آید که فرا می‌رسد ...

گیاه به روزهای که رفته نمی‌اندیشد، به روزهایی می‌اندیشد که می آید، اگر گیاهان یقین دارند که بهار خواهد آمد ...

چرا ما انسان‌ها باور نداریم که روزی خواهیم توانست به هر آن چه می‌خواهیم، دست یابیم ؟!



جبران خلیل جبران

نامه‌های عاشقانه‌ی یک پیامبر

دلتنگ باغ انار

دلم برای این کتاب های دبستانی  تنگ شده 

آه ای روزگاران قدیم کجایید

روزگاری که دستهای کوچکمان بر صفحات سفید وکاهی دفتر می لغزید

 تا نیمه های شب مشق هایمان رادوره میکردیم وبی دغدغه به خواب می رفتیم .

روزگاری که هنوز دلهاوچشمها پاک بودند  ولبخند همسایه بوی تمنایی نداشت 

جیبهایمان پر از گندم تفت داده مادر وساندویج نان وپنیر ساده ی او بود . 

.

.

.

.

مثل عشق ...

تو برام پری از حس های خوب 

مثل همین شکوفه های سفید و قشنگ روی درختها...

 مثل همین آسمون ابری و قشنگ صبح...

 مثل همین مزرعه های قشنگ که پهن شدند در افق دید من...

 مثل حس خنکی و مطبوعی هوا بعد از بارش یک بارون غیر منتظره در عصر یک روز تابستونی... 

مثل گرمای انرژی بخش خورشید، که در یک روز سرد زمستونی یه دفعه از لابلای ابرا پیدا میشه

و گرمت میکنه... 

مثل سایه یه درخت لب رودخانه که تو اوج گرما، پیداش میکنی و زیرش پناه میگیری و حس

خنکی نسیم... 

مثل رد آفتاب که از پنجره تابیده شده روی یک گوشه تختخوابت و میری همونجا زیر همون رد

گرما، کز میکنی و انرژی میگیری... 

مثل یه لیوان چای خوش عطر تازه دم که وقتی داری کتاب میخونی برات میارن... 

مثل تمیزی و سبکی بعد از یک دوش آب گرم... 

مثل بوی عود.. 

مثل گریه در اوج شادی... 

مثل شعری روان و زیبا که دلت رو میلرزونه... 

مثل عشق...