حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

حرف بی حرف

نتیجه تصویری برای حرف زدن ممنوع

بعضی حرفها وقتی بی فایده است بهتر است ازحفره دهان خارج نشود 

بگذار شادباشم

تصویر مرتبط

کاش جایی بود می رفتی وخستگی هایت را میتکاندی 

کاش جایی بود ومی رفتی بغضهای فرو خورده ات را فریاد میزدی 

باید کمی بیشتر بروی 

هنوز انگار سنگینی یک بار بزرگ بر روی دوشهای نحیفت سنگینی می کند!

نمی دانی ونمیفهمی چرا گاهی بازهم برمیگردی به راهی که برایت آشنا میزند 

گاهی میمانی مستاصل ودل نگران که چرا دعاهایت مستجاب نمی شود 

نگرانی هایت رامگر می توانی پشت در بگذاری؟تا در مسیر برگشت دوباره بازهم آنها را به دوش بکشی؟

کسی آن سو استخوانی در گلویش گیر کرده 

این سو بازهم بیماری که زخمهایش هنوز تازه است 

این طرف آدمی که به تو مدام گله میکند ولحظات مقدست را می دزدد

وتو به کدامین آیه باید قسم بخوری که دست ازسرت بردارد 

شعله دلت گرم می شود بایک نخ سبز  تسبیح بایک دوآیه از مصحف شریف ویک لبخند از آدمیزادی که نحیف است وضعیییف.

همیشه در کوچه های خلوت دلم با معبود فریادزده ام که برمن ضعیف ببخشا این همه گردنکشی را

 برمن ببخشا که تو کنارمن هستی وبازهم مثل همیشه نمیبینمت 

خدایا تو که میدانی هزارها هزار هزار آسمان به تو عذرخواهی بدهکارم

 تو که میدانی تاچه اندازه قلبم ومغزم وجوارحم نفسی بر پیکرشان نیست 

پس این دلهره های بیخود را از دلم بشور وببر .دلم را روشن کن

روح وریحان را برمن بباران وبگذار شادباشم 

تناقض

نتیجه تصویری برای مرضیه هاشمی

مرضیه هاشمی هم مادره 

اونم یه زنه ودارای حقوق انسانی 

مرضیه هاشمی هم یک همسره 

اون هم یه خبرنگاره 

تابعیت آمریکایی داره 

ولی چون مسلمانه وحجاب داره هیچ نهاد به اصطلاح حقوق بشری ازش حمایت نکرده 

چادرش بزرگترین وخطرناک ترین اسلحه از نطر آمریکاست 

ومتاسفم برای سلبریتی هایی که گریبان چاک کردن برای حقوق بشر ولی اینجا سکوت اختیار کردن .

واقعا در چه دنیایی زندگی میکنیم ؟پر از تناقض 

می گویند : از پشت کوه آمده !

آری از پشت کوه آمده ام ...

چه می دانستم این ور کوه باید برای ثروت ، حرام خورد ؟!

برای عشق خیانت کرد

برای خوب دیده شدن دیگری را بد نشان داد

برای به عرش رسیدن دیگری را به فرش کشاند

وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم

می گویند : از پشت کوه آمده !

ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام

سالم برگرداندن گوسفندان از دست گرگ ها باشد ،

تا اینکه این ور کوه باشم و گرگ !

استاد محمد بهمن بیگی 

یه مسیر جدید

تصویر مرتبط

میگما بعضیا چجوری دلشون مییاد وقتشونو با مطالب خفن احساسی هدر بدن 

رفته به درک 

دوست نداشت و تحویلت نگرفت به درک 

بهت خیانت کرد به درک 

اصن مرد خب خدا رحمتش کنه 

هنوبعد ده بیست سال داره غزل سوزناک میخونه

نگو که تو چه میفهمی ؟!

ولی منم میفهمم ویه چیزایی خدا قبول کنه کشیدم 

منتها درک نمیکنم  واقعا بعضی از این وابستگی های پوچ ملال آور رو 

آهنگا ومتنای غمگین تو دل خالی کن رو 

 امام على علیه ‏السلام

 مَن سَعى فی طَلَبِ السَّرابِ ، طالَ تَعَبُهُ وکَثُرَ عَطَشُهُ

هرکه در پىِ سراب بدَوَد، خسته ‏تر و تشنه ‏تر مى‏شود.

تمام این وابستگی ها سرابه هر چی فرار کنی به طرفش کمتر عایدت میشه 

پس کنده شو رها شو 

یه مسیر جدید یه راه مطمن انتخاب کن وبسم الله 

همسری که کودک است

تصویر مرتبط

در تمام این روزها وشبها برخود کمی دقیق تر وموشکافانه تر نگریستم 

بعد آنهمه سرزنش هایی که همیشه عایدخودم کرده ام 

آخرش می رسم به همان کوچه بن بست وتاریک همیشگی 

که آخرش چه؟

بازهم کم می آوری 

در مقابل این کودک همسرانی که از  ذوقشان تو هم گاهی مشعوف می شوی 

از ذوق چند النگوی بدلی 

یک مانتوی منجوق دار گیپور ویک کیف دستی ورنی که چشمش را در خرید عروسی گرفته است 

بگذار زندگی کنند 

بگذار آنها هم پی سرنوشت خود بروند وچند صباحی بعد 

آنها را ببینی که دست یک کودک را گرفته اند در حالی که هنوز خودشان کودکند

 وبه درستی طعم خوش کودکی را نچشیده اند 


راستی یک دختر 13 یا حتی 15 ساله از زندگی مشترک چه درکی خواهد داشت .

وا اسفا از فقر وبدبختی 

وا اسفا از فرهنگهای غلط جا افتاده 

ووا اسفا از این محنت ورنج 

از نکاحی زود هنگام وجدایی زود هنگام تر 

بازهم بخاطر کودکی 


دزد یا حاکم

تصویر مرتبط

حکایت مال باخته و کریم خان زند

مردی به دربار خان زند می رود و با ناله و فریاد می خواهد تا کریمخان را ملاقات کند.

سربازان مانع ورودش می شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و

فریاد مرد را می شنود و می پرسد ماجرا چیست؟ پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور می دهد که مرد را به حضورش ببرند.

 مرد به حضور خان زند می رسد و کریمخان از او می پرسد: «چه شده است چنین ناله و فریاد می کنی؟»

 مرد با درشتی می گوید: «دزد همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم!»

 خان می پرسد: «وقتی اموالت به سرقت می رفت تو کجا بودی؟»

 مرد می گوید: «من خوابیده بودم!»

 خان می گوید: «خوب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟»

 مرد می گوید: «من خوابیده بودم، چون فکر می کردم تو بیداری!»

 خان بزرگ زند لحظه ای سکوت می کند و سپس دستور می دهد

خسارتش از خزانه جبران کنند و در آخر می گوید: «این مرد راست می گوید ما باید بیدار باشیم.»

برس ای عشق به دادم

Image result for ‫برس ای عشق به داد دل ما چشم به راهان‬‎

نه در این کوه صدایی نه در این دشت غباری


نه به این روز امیدی نه از آن دور صدایی


آنقدر لاله ی وارونه در این دشت نشسته است


که نمانده است به پیراهنت ای دشت غباری


آی خورشیدتباران همه فانوس بیارید


تا بگردیم پی آیینه ای آیینه داری


برس ای عشق به داد دل ما چشم به راهان


نه از این کوه صدایی نه از ان دور سواری



سعید بیابانکی