کارنامهامپر از تقلب و گناه
خط خطی سیاه
هیچ وقت درسخوان نبودهام
راستی دو روز قبل
سرزده به خانهی دل غریب - همکلاسیام - سر زدی
ولی چرا
به خانهی حقیر قلب من نیامدی؟
رد شدم، قبول
ولی به من بگو
کی به من اجازهی عبور میدهی؟
راستی اگر ببینمت
به من هر چه خواستم میدهی؟
کارنامهی مرا
دست راستم میدهی؟
نا امید نیستم ولی به خاطر خدا
از کنار نمرههای زیر ده عبور کن!
ای عصاره گل محمدی!
فصل امتحان سخت ما ظهور کن !
پاییز است ودلهره باز دلهره
چه خوب میشد اگر انار بودم
ان وقت دلتنگیهای ترک برداشته ام را به دل روزگار میبخشیدم
اما حیف که برگم وهر آن دلهره ی افتادن دارم
افتادن از چشم ودل تو
حسین پناهی چه زیبا گفت:
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﻤﯿﺮﻡ ﻫﯿﭻ ﺍﺗﻔﺎﻗﯽ ﻧﺨﻮﺍﻫﺪ ﺍﻓﺘﺎﺩ...!!!
ﻧﻪ ﺟﺎﯾﯽ ﺑﺨﺎﻃﺮﻡ ﺗﻌﻄﯿﻞ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻧﻪ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﺣﺮﻓﯽ ﺯﺩﻩ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻧﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺑﺴﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!
ﻭ ﻧﻪ ﺩﺭ ﺗﻘﻮﯾﻢ ﺧﻄﯽ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺳﭙﯿﺪﺗﺮ ﻣﯿﺸﻮﺩ...!!!
ﻭ ﭘﺪﺭﻡ ﮐﻤﯽ ﺷﮑﺴﺘﻪ ﺗﺮ ...!!!
ﺍﻗﻮﺍﻣﻤﺎﻥ ﭼﻨﺪ ﺭﻭﺯ ﺁﺳﻮﺩﻩ ﺍﺯ ﮐﺎﺭ ...!!!
ﺩﻭﺳﺘﺎﻧﻢ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺧﺎﮐﺴﭙﺎﺭﯼ ﻣﻮﻗﻊ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﮐﺒﺎﺏ
ﺁﺭﺍﻡ ﺁﺭﺍﻡ ﺧﻨﺪﻩ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ ﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﺸﻮﺩ ...!
ﻣﻦ ﻓﻘﻂ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﻮﺭﮐﻨﯽ ﺭﺍ ﺧﺴﺘﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﻢ...!
ﻭ ﻣﺪﺍﺣﯽ ﮐﻪ ﺍﻟﮑﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺑﯽ ﻫﺎﯼ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺍﻡ ﻣﯿﮕﻮﯾﺪ
ﻭ ﺍﺷﮏ ﺗﻤﺴﺎﺡ ﻣﯿﺮﯾﺰﺩ ...!!!
ﻭ ﺩﺭ ﺁﺧﺮ
ﻣﻦ می مانم ﻭ ﮔﻮﺭﺳﺘﺎﻥ ﺳﺮﺩ ﻭ ﺗﺎﺭﯾﮏ
ﻭ ﻏﻢ ﻫﻤﯿﺸﮕﯽ ﺍﻡ ﮐﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﻢ می ماند...!!!
من می مانم و خدا.....
با احساس خجالتی که ای مهربان چرا
همیشه مرا از تو و دینت ترسانده اند..
چرا...؟
خدایا! شکست مرا جز لطف و مهر تو چیزى جبران نکند
و نداریم را جز توجه و احسان تو برطرف نسازد
و هراس و وحشتم را جز امان تو آرام نکند
و خواریم را جز سلطنت تو به عزت مبدل نسازد
و جز فضل تو چیزى مرا به آرزویم نرساند
و فقر و احتیاجم را جز احسان تو پر نکند
و حاجتم را جز تو برنیاورد
و گره از گرفتاریم جز رحمت تو نگشاید
و درماندگیم را جز مهر تو برطرف نکند
و سوز دلم را جز وصل تو فرو ننشاند
و شعله درونم را جز لقاء تو خاموش نسازد
و بر آتش اشتیاقم جز نظر به جلوهات چیزى آب نریزد
و قرارى ندارم جز در نزدیکى تو
و حسرت و افسوسم را جز نسیم جانبخش رحمتت باز نگرداند
و دردم را جز طبابت تو درمان نکند
و اندوهم را جز قرب تو نزداید
و زخمم را جز گذشت تو التیام نبخشد
و زنگ دلم را جز عفو تو پاک نکند
و اندیشههاى باطل درونم را جز فرمان تو برطرف نکند
پس اى منتها آرزوى آرزومندان
و اى سرحد نهایى خواسته درخواست کنندگان
و اى آخرین مرحله مطلوب طلب کنندگان
و اى بالاترین خواهش خواهشمندان
و اى سرپرست شایستگان و اى امان بخش ترسناکان
و اى اجابت کننده دعاى درماندگان
و اى ذخیره نداران و اى گنج مستمندان
و اى فریادرس فریادخواهان و اى برآرنده حاجات فقیران و بیچارگان
و اى بزرگوارترین بزرگواران و اى مهربانترین مهربانان
به درگاه تو است فروتنى و خواستهام و به سوى تو است زارى و نالهام
از تو خواهم که مرا به نسیم جانبخش خوشنودیت برسانى
و نعمتهایى را که از روى امتنان به من دادى ادامه دهى
و من هم اکنون به در خانه کرمت ایستاده
و خود را در معرض وزش نسیمهاى رحمتت قرار داده
و به رشته محکمت چسبیده و به دستاویز محکمت چنگ زدهام
خدایا ترحم کن به این بنده ذلیلت
که زبانش کُند و عملش اندک است
و بر او بوسیله احسان فراوانت منت بنه
و او را در زیر سایه پایدارت بِبَر!
اى بزرگوار! اى زیبابخش! اى مهربانترین مهربانان!
الـلــــــــــــهـم
اجـعـل فــی قـلـبـی نـورا ...
و فــی بـصـــــری نـــــــورا ...
و فــی ســمـعـی نـــــــــورا ...
و عــن یـمـیـنـی نــــــــــــــورا ...
و عــن یـســاری نــــــــــــــــــورا ...
و امـانـی نــورا و خـلـفـی نـــــــــــورا ...
براستی که خاکی بودن وتواضعت همه را واله وشیدای خود کرده
راستی تفاوت تو وآسمان در چیست
لبخند های خاکی ودلهای آسمانی
دلم تنگ پریدن است
رسم پرواز را به این دل خسته هم بیاموز؟؟
سید مرتضی سلام خالق روایت فتح کاش می امدی
به آسمان که رسیدند گفتند زمین چقدر حقیر است
کاش دوباره می امدی وصدای قلمت را به اهتزاز در می آوردی
کاش آفرینشی نو خلق می کردی ودوباره روایتی دیگر طراحی می کردی
کاش می امدی از کسانی میگفتی که در میان بحبوحه زندگی ماشینی
دوباره علم عاشقی را بر گرفتند واز میان سربندها یا زهرا را برگزیدند
ودوباره با جان آسمانیت می گفتی:
که پندار ما اینست
که ما مانده ایم وشهدا رفته اند اما حقیقت آن است که زمان مارا باخود برده است وشهدا مانده اند
چه سوزی دارد چگرت پاره پاره می شود وقتی حتی نامش را میشنوی
رقیه جان عزیز سه ساله ی بابا در خرابه های شام بر دل کوچک ونحیفت چه گذشت
چه گذشت که بالهایت رویید وپر کشیدی خانم جان
عرض ارادت به خانم رقیه خاتون سه ساله
عزیز دردانه اقاوسرور شهیدان
سلام بر تو که حجت محکم خدا شدى بر ما در این زمانه پرمبتلا...
.سلام بر تو که معناى خواستن و توانستن را با خون خود
سرمشق نمودى... و سلام بر ارباب بی کفنت..