حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

به هر زبانی تو قهرمانی

به هر زبانی، تو قهرمانی!/ ماجرای نامه‌نگاری یک دختر نوجوان با ماموران یگان ویژه

گاهی یه دانش آموز خودش میشه معلم ودرس میده 
گاهی بعضیا با سن کم  اونقدر پای اعتقاداتشون هستن وثابت قدم به فرداهای روشن امیدوارن 
 که باید درس بزرگی واستقامت رو ازاونها یادگرفت .

زینب ۱۲ساله است. مثل خیلی از بچه‌های امروز به کلاس زبان انگلیسی می‌رود. او تنها دختر چادری آموزشگاه‌شان است. ۴۰ روز در و دیوارهای آموزشگاه را پر از شعارهای مختلف «مرگ» دیده و طاقتش تمام شده. به تازگی اعتراف کرده که از چند روز قبل با خودش الکل می‌برده و قبل و بعد از کلاس، وقتش را به پاک کردن شعارها می‌گذرانده. البته هر که از پشت سرش رد می‌شده، ناسزایی نثارش می‌کرده که با سکوت زینب ما مواجه می‌شده. بله... دانش‌آموز اصیل و دلاور ما برای اعتقادش هم دیوار پاک می‌کند، هم فحش می‌شنود. اما لب به ناسزا باز نمی‌کند. این است تفاوت این بچه‌ها با بعضی‌های دیگر. این بچه‌ها دانش‌آموخته‌ی کلاس قهرمانی حاج‌قاسم هستند...
ادامه در لینک بالا

کافه

خب درسته که من افکار واعتقادات باارزشی دارم ولی خب دلیل نمیشه کافه نرم

مادیشب بعد مدتهای مدید تصمیم گرفتیم برای تنوع وتجدید قوا بریم کافه البته من نمیگم کافه میگم کافی شاپ/مرده شور اسمشو ببره 

خلاصه که فکر میکردم مثل همیشه امن وامانه وخانواده مییاد ومیره فوقش دخترها وممکنه حالا اون وسط یه غلطایی هم صورت بگیره 

منتها داخل کافی که شدیم دیدم خیلی غلطای زیادی انگار در جریانه .خب ما چشمهامونو پوشوندیم ونشستیم .زمان اصلا نمیگذشت .برامون دمنوش آوردن ولی فهمیدم همون چای خودمونه مگه دمنوش چیز دیگه نبود ؟یه محیط تاریک وپرغبار واقعا من که چیزی نمیدیدم ازبس تاریک بود غلبه تاریکی محرز بود

خب همانگونه که خیره شده بودیم بردمنوشمان دوتاخانم با اوضاع نامناسبی میزکناری ما نشستن وکم کم شالها پایین افتاد وموهای رنگ کرده واستغفرالله دیگه نمیشه ادامه داد.وناگهان مشعلی روشن شد وسیگاری برلبان مبارک این خانمها نمایان شد .ازتعجب کمی شاخهایمان رشد کرد وراستش من اینجور مواقع فاز دلسوزانه میگیرم وفکر میکنم شان وشخصیت خانم در حدی نیست که سیگار بکشه وضع نامناسب حجاب هم بماند .ازبس از بچگی به پسرم در مورد مضرات دخانیات گفتم همش پرید وبا چشم خودش دید که خانم میانسال داره سیگار میکشه .خب تو شهر به این کوچیکی خانمها کی به این باور رسیدن نمیدونم من حتی احتمال میدم چند صباح دیگه مشروب هم سرو کننخب چرا کسی نمییاد نظارت کنه واقعا متولی نیست؟گرچه که ازمسول کافه خواستم تذکربده ومحترمانه قبول کرد وخانمها رفتن ولی واقعا برای  من غیر قابل هضمه این رفتارها واین اتفاقات.

بماند که چندباری هم ازبیرون صدای داد وهوار مثل شعاردادن اومد ومن تو دلم ترسیدم .دیگه احساس نا امنی میکنم .تمام حرفاوتربیتام بی اثر میشه چه کنم که هربلایی سرمابیاد از خود ماست .خود خود خودما