حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

مثل عشق ...

تو برام پری از حس های خوب 

مثل همین شکوفه های سفید و قشنگ روی درختها...

 مثل همین آسمون ابری و قشنگ صبح...

 مثل همین مزرعه های قشنگ که پهن شدند در افق دید من...

 مثل حس خنکی و مطبوعی هوا بعد از بارش یک بارون غیر منتظره در عصر یک روز تابستونی... 

مثل گرمای انرژی بخش خورشید، که در یک روز سرد زمستونی یه دفعه از لابلای ابرا پیدا میشه

و گرمت میکنه... 

مثل سایه یه درخت لب رودخانه که تو اوج گرما، پیداش میکنی و زیرش پناه میگیری و حس

خنکی نسیم... 

مثل رد آفتاب که از پنجره تابیده شده روی یک گوشه تختخوابت و میری همونجا زیر همون رد

گرما، کز میکنی و انرژی میگیری... 

مثل یه لیوان چای خوش عطر تازه دم که وقتی داری کتاب میخونی برات میارن... 

مثل تمیزی و سبکی بعد از یک دوش آب گرم... 

مثل بوی عود.. 

مثل گریه در اوج شادی... 

مثل شعری روان و زیبا که دلت رو میلرزونه... 

مثل عشق...  


مراقب ماه

هیچوقت ڪسے رو پس نزن ڪہ:


دوستت داره..


نگرانتہ...


مراقبتہ..


چون یہ روز بیدار میشے و 


میبینے ماه رو از دست دادے


 وقتے سرگرم شمردن


 ستاره ها بودے....


مراقب ماه زندگیتون باشین 

من عاشق طبیعتم

من عاشق طبیعتم 

طبیعت وعالم آفرینش حسی وصف ناشدنی بهم میده که قابل وصف نیست

یه آرامش خاص وقتی باد لای علفزارها میپیچه وصدای چهچه زیبای پرنده ها به گوش می رسه 

یه حس شگفت انگیز تو وجودم میپیچه که حتی ممکنه منو به گریه بندازه 

وقتی بوی گلهای اردیبهشتی به مشامم میخوره ناخودآگاه چشمامو میبندم ونفس عمیق می کشم 

شاید فکر کنید عجیبه اما طبیعت از نوع بکر ودست نخوردش بهترین وناب ترین هدیه برای چشمهای منه

لمس یک نرمی از جنس جویبار روان لمس یه گلبرگ لطیف وزیبا 

ودیدن یه کوهستان ساکت همه وهمه بهم حس درونی زیبایی رو القا میکنه که نظیرش هیچ جا ندیدم 

اینم برمی گرده به دوران کودکی من که با طبیعت وزیباییهاش انس گرفتم 

اون موقع ها کوچه باغها سرسبزتر درختها پربارتروصدای جیر جیرک ها بلندتر بود 

 وخرمنهای گندم ارتفاعش خیلی بلند تر بود 

.

.

شاید هم قدمن کوتاه بوده اما از اون طبیعت دیگه فاصله گرفتیم 

یادم اومد خیلی وقته خرمن گندم ندیدم ماشینا این غولهای بی شاخ ودم می افتن به جون مزرعه ها ویه مکعب مربع هایی از دلشون میدن بیرون 

اینم شد برداشت محصول!

با اینهمه آسیبهایی که این انسان زباله ساز به محیط زیست وارد می کنه 

دیگه نباید بیشتر از این امید داشت .

میبینی هرکی برای خودش یه ویلا  دست وپا کرده وپز میده که بله ماهم !

اما طبیعت بیچاره چی حیوانات بی پناهی که محل زندگیشون غصب شده واین عطش سیری ناپذیر ادمیزاد 

که تمامی نداره ودر پی سود جویی ومنفعت طلبی خودش داره تیشه به ریشه خودش میزنه 

خدایا مارو ببخش اگه حق طبیعت رو به خوبی ادا نکردیم 

اگر شاخه درختی رواز روی نا آگاهی شکستیم اگر جانوری رو از روی جهالت آزار رسوندیم وبه عالم آفرینش بی حرمتی کردیم 

اگر با زباله ای زمین رو به گند کشیدیم ویادمون رفت که اینها هم حقوقی به گردن ما دارن

مارو ببخش 

عاشق شو تا دیر نشده

بمیرید بمیرید در این عشق بمیرید**در این عشق چو مردید همه روح پذیرید
بمیرید بمیرید و زین مرگ مترسید**کز این خاک برآیید سماوات بگیرید
بمیرید بمیرید و زین نفس ببرید**که این نفس چو بندست و شما همچو اسیرید
یکی تیشه بگیرید پی حفره زندان**چو زندان بشکستید همه شاه و امیرید
بمیرید بمیرید به پیش شه زیبا**بر شاه چو مردید همه شاه و شهیرید
بمیرید بمیرید و زین ابر برآیید**چو زین ابر برآیید همه بدر منیرید
خموشید خموشید خموشی دم مرگست**هم از زندگیست اینک ز خاموش نفیرید

وتا زمانی که هنوز وقت داری عاشق شو 

عاشق شدن زیباست وسوزنده 

یکی شدن است وتب وتاب 

قلبت نا آرام است وگرم 

میفهمی ؟زنده می شوی 

گویا جانی دوباره یافته ای 

وسراسر وجودت جوانه می زند 

عاشق شو تا دیر نشده 

حذر از عشق ندانم

یاحسین (ع)
حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟‌
هرگز نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم

هیاهوی درون

نتیجه تصویری برای هیاهوی درون

دلگیرم از مردم شهر 

از اینهمه هیاهوی نانجیب 

دلتنگم وبا کسی میل سخن نیست 

پروانه های ذهنم به دبال پیله هایشان میگردند 

احساس وعقل را چگونه باهم بیامیزم 

چگونه آرام شوم از نهانخانه ای که درونش پر شده از رمز ورازهای نگفتنی 

الهی تو مرا آفریدی اشرف مخلوقاتم کردی برای چه ؟واقعا برای چه؟

ومن اسیر هیاهوی درونم شده ام 

چند صباحی است مرده ام 

جاذبه خاک

نتیجه تصویری برای جاذبه ی خاک به ماندن می خواند

جاذبه خاک به ماندن می­خواند

 وآن عهدباطنی به رفتن،

عقل به ماندن می­خواند و عشق به رفتن...

واین هر دو را خداوند آفریده است 

تا وجود انسان در آوارگی وحیرت

 میان عقل و عشق معنا شود.

 شهید آوینی