حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

استدلال های شاخ

نتیجه تصویری برای بهانه روزه نگرفتن

بحث های شاخ 

این روزا تو محافل مختلف که وارد میشی همه دنبال یه راه در رو میگردن تا روزه نگرفتنشونو گردن اون بندازه 

ازنوع صحبتایی که تو مجازی زیاده ویه جورایی میخوان روزه گرفتن رو بی ارزش جلوه بدن 

ازجمله امروز که در یک جمع دوستانه حرفها وصحبت هایی رد وبدل شد ومساله روزه نگرفتن ملت رو یه چیز عادی تلقی می کردن 

تو حوزه استحفاظی ما یه امامزاده ای هست که اصلی ترین موضوعی که معروفش کرده نه بار زیارتیش بلکه درختهای توتی هست که اونجا کاشته شده والان هم که وقت توت خوردن ...

ماهم برای اینکه وقت بگذره وکمی توت برای افطار جمع کنیم یه سری به اونجا زدیم 

ودرکمال تعجب دیدیم که اونجا هنوز ماه رمضان نیامده وملت مشغول کندن ومیل کردن توتها هستن 

بابا روزه خواری میکنین اقلا شاخه درختارو نشکنین 

منم که کلی حرص خوردم وفکر میکردم قدیما لا اقل اگه کسی روزه هم نمیگرفت در ملا عام اظهار نمی کرد اما الان چی شده آخه .....

بگذریم برگردیم به اون محفل اول صحبتمون 

خلاصه ازاون جمع دوستانه بگم که یکیشون برداشت گفت ماروزه میگیریم حال فقرا رو درک کنیم اما مایی که امید داریم افطار رنگارنگ در انتظارمونه چجوری میشه فقرا رو درک کرد 

پس بهتره نگیریم خودمونم گول نزنیم .

اخه فلسفه روزه مگه فقط نخوردن ودرک حال فقراست؟

وفکر کردم اینجا فقط خداست که غریبه خدایی که قراره تو این ماه مابیشتر از گذشته متوجهش باشیم 

تا شاید بخشیده بشیم شاید وجودمون خالی از رنگ وریا وبوی تعفن گناه بشه 

یکی گفت اخ اخ معدم درد میکنه منم فک کنم تا آخرش نتونم بگیرم 

یکی گفت کلیه منم سنگ سازه وکلی از خاطرات سنگ شکستن ودرداش گفت 

ویکی گلوشو صاف کرد وگفت اگه قراره روزه بگیریم وازشدت گرسنگی بدخلق بشیم وعصبی یا تو محل کارمون کم کاری کنیم وسو استفاده بهتره که نگیریم 

خداییش عجب استدلال های شاخی!

میدونم از این استدلال های شاخ به تور شماهم خورده ...

بماند که بعضی قدیمی ها یا حتی جدیدی ها  به جاده افراط رفتن وحاضر نیستن روزه نگیرن با اینکه درد جسمی زیادی رو تحمل میکنن 

واصلا روزه داری براشون مثل سم هست .انگار تو یه جهل خاصی هستن.

خدایا ما بنده های دلیل تراشتو ببخش /میدونم از رنج روزه داری ما به بزرگی تو اضافه نمیشه اما خیلی چیزا از ما دور میشه 

کمک کن دایره ی عــبـــــــــــــــــــــــد بودنمون رو گسترش بدیم وکمتر از این عقل ناقصمون کمک بگیریم .

نماز وروزه هاتون قبول درگاه حق//الهی امین 



مرا بپذیر

نتیجه تصویری برای ‪ramazan‬‏

خدایا در آستانه ماه مبارک رمضان 

مرا پاک وآراسته وبی غل وغش پذیرا باش 

کمکم کن ...

هدیه آسمانی

نتیجه تصویری برای ماه نزول رحمت

هدیه آسمانی

تا حالا قبض موبایلتونو قبل از بیستم ماه پرداخت کردید تا 

از یک روز مکالمه رایگان درون شبکه بهرمند بشید؟!

دیدید وقتی یک روز مکالمه تموم میشه چه پیامی میاد رو گوشی؟

مشترک محترم مهلت استفاده هدیه یک روز مکالمه رایگان شما به پایان رسید

 از این پس مکالمات با نرخ عادی محاسبه خواهد شد.

داستان ما و شماست

مهلت استفاده ما از یک ماه هدیه آسمانی مضاعف و ثوابهای 

چندین برابر در ضیافت الهی درون شبکه و برون شبکه تا چند وقت

 دیگه به پایان میرسه و عبادات با نرخ واقعی محاسبه خواهد شد.

 ثواب خوندن یک آیه برابر همان آیه نه یک ختم قرآن، خواب

 یعنی خواب نه عبادت، نفس یعنی نفس نه تسبیح

مشترکین عزیز تا رسیدن پیام پایانی فقط  چند روز دیگر فرصت دارید

 چون "کم کم غروب ماه خدا داره دیده میشود". 

بسم الله


قورمه سبزی دم افطار!

در ماه رمضان سال 1362 به دنبال عملیات «والفجر» دشمن چند پاتک به ما زد

 که در آن تعداد بسیاری از رزمندگان مجروح شدند 

از جمله رزمندگانی که در این پاتک‌ها به شدت مجروح شده بودند

 می‌توان به رزمندگان گردان تخریب استان فارس اشاره کرد

 چرا که آنها بر اثر انفجار «مین»، از ناحیه دست و پا دچار آسیب دیدگی شده بودند.

در آن سال من مسئول بخش «ریکاوری» بودم و با پایان یافتن کارم 

در این بخش به اتاق‌های دیگر سر می‌زدم. با ورود به بخش «ارتوپدی» به همراه دوستانم مجروحان را پانسمان می‌کردیم.

 بعد از پایان کارهای این بخش نیز باید غذای مجروحان را آماده می‌کردیم و به آنها می‌دادیم.

وقتی به آشپزخانه بیمارستان رفتم تا برای مجروحان غذا بیاورم متوجه شدم 

که ناهار آنها قورمه سبزی است و از آنجایی که روزه بودم و بسیار قورمه سبزی را دوست داشتم

 گفتم: «وای خدا چند ساعت دیگر باید تا افطار صبر کنم؟»

 پرستاران مسئول غذا دادن به مجروحان بودند. در میان آنها رزمنده‌ای بود

 که هر دو دست و پاهایش شکسته بود به همین دلیل باید من به او غذا می‌خوراندم 

با هر قاشقی که به دهان او می‌گذاشتم اشک می‌ریخت تا اینکه به قاشق ششم رسید.

 از او پرسیدم: «چرا اشک می‌ریزی؟» چیزی نگفت دوباره پرسیدم تا اینکه گفت: 

خدا من را بکشد‌، شما باید در حالی که روزه هستید به من غذا بدهید

 از قورت دادن آب دهانتان معلوم است که با هر قاشق که من می‌خورم شما نیز دلتان می‌خواهد از این قورمه سبزی بخورید.

براساس خاطرات «مریم کاتبی» از امدادگران دفاع‌مقدس