ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
روزی امام صادق علیهالسلام به مردی فرمودند: چرا ما را تحقیر میکنی؟
آن مرد به ایشان گفت: پناه میبرم به خدا از اینکه شما یا امری از امور شما را سبک بشمارم.
حضرت به او فرمودند: وای بر تو! آیا ندای آن شخصی را که نزدیک جُحْفَه (شهری در نزدیکی غدیر خم) از تو کمک خواست
که او را به اندازهی یک مایل (برابر 2 کیلومتر) بر مرکبت سوار نمایی و او به خدا سوگند یاد کرد
که خسته و وامانده شده است؛ نشنیدی؟ به خدا سوگند! تو حتی سرت را بلند نکردی و او را تحقیر کردی.
هر کس مؤمنی را خوار کند گویی ما را تحقیر کرده و حرمت الهی را شکسته است.
امشب برای نماز رفتم یه مسجد غریبه
ولی رفتارام مثل این بود که تو مسجد خودمون هستم .
یعنی نقش همون همه چیزدان رو اجرا میکردم به یه پیر زن که کنارم بود گفتم حاج خانم قبله کجه یکم اینورتر وایستین
چشمتون روز بد نبینه یه چشم غره ای بهم تحویل داد وبا یه حالت ترسناکی گفت مگه نمیبینی مهرمو کج گذاشتم ؟
یهو یه چیزی تو دلم ریخت پایین یه حالتی بین خجالت وتحقیر شدن رو داشتم باخودم گفتم آخه تو مگه فضولی هیچی نگو خب
خلاصه حواستون باشه میخواین ارشاد کنین با لبخند ومهربونی ارشاد کنین یا اینکه کلا ارشاد نکنین اگه قراره مثل من جدی رفتار کنین