حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

به جرم نداشته هایش

نتیجه تصویری برای تحقیر فقرا

" فقر "

آتشی است که خوبیها رامیسوزاند

و 

" ثروت 

پرده ایست که بدیها را میپوشاند ..


و چه بی انصافند 

آنانکه یکی را میپوشانند 

به احترام داشته هایش

و دیگری رامیسوزانند 

به جرم نداشته هایش ..

شفا

شاید از کرامات آقا امام رضا (ع)شماهم شنیدین یا حتی دیدین من هم خالی از لطف نیست

 که مطلبی در این مورد عرض کنم که همین دیروز این مطلب رو شنیدم 

دیروز به همراه خانواده منزل دایی همسرم مهمان بودیم ودایی تعریف کردن:

 که چند سالی خانمشون دچار بیماری تنفسی بودن ومدام سرفه های مکررمیکردن 

طوری که دیگه آسایش خودش تنها نه بلکه خانواده رو هم سلب کرده بودن 

.ودکتر ودوازیاد کردن بالاخره رفتن مشهد وپزشک بعد از نمونه برداری از ریه گفتن 

که باید عمل بشه ودایی همسرم با این وجود که  اوضاع مالی مناسبی نداشتن

 پزشک معالج از پشت میز با غرور خاصی به دایی گفتن که همین امشب 15 میلیون بزار رو میز خانمت رو عمل کنم 

با وجود اینکه میدونستن فراهم کردن این مبلغ اصلا میسر نیست.

خلاصه دایی همسرم اونقدر ناراحت شده بودن واونقدر دلشون به درد اومد

 که بعد از درگیری لفطی با دکتر بیرون زدن وبدون هیچ گفتگویی رفتن حرم وخدا میدونه 

چی به آقا گفتن که دیگه از فرداش سرفه ها قطع شد وریه ای که باید نصفش برداشته می شد

 کاملا خوب شد وشفا پیدا کرد .قربون اقای مهربانمون برم که 

مرهم دلهای بی کسه وشفای سینه های دردمند .ازهمینجا عرض سلام وادب واحترام 

به ذریه زهرا سلام الله اقا علی بن موسی الرضا (ع)یا ضامن هو دل ها وقلب های مارو هم به بزرگیت شفا بده 

کرامت امام رضا (ع)

کرامت امام رضا در حق دزد

تو تبریز و قبل انقلاب یه گروه تصمیم گرفتن برن پابوس امام رضا ، رئیس کاروان

 چند روز قبل حرکت تو خواب دید که امام رضا فرمودند داری میای ابراهیم جیب بر رو هم باخودت بیار.

((ابراهیم جیب بر کی بود؟؟؟؟: از اسمش معلومه دزد مشهوری بود تو تبریز که

 حتی کسی جرئت نمی کرد لحظه ای باهاش همسفربشه چون سریع جیبشو خالی می کرد!!!))

حالا امام رضا در خواب بهش گفته بودند اینو با خودت بیارش مشهد،!!!

رئیس کاروان با خودش گفت خواب که معتبر نیست تازه اگه من اونو بیارم کسی تو کاروان نمیمونه

 همه استعفا میدن میرن یه کاروان دیگه پس بیخیال!!!

اما این خواب 2 شب دیگه هم تکرار شد و رئیس چاره ای ندید جز اینکه بره دنبال ابراهیم

رفت سراغشو بگیره که کجاس، بهش گفتند تو محله دزدا داره میچرخه برو اونجا از هر کی سوال کنی نشونت میده

بالاخره پیداش کرد ! گفت ابراهیم مییای بریم مشهد(ولی جریان خوابو بهش نگفت)ابراهیم گفت

 من که پول ندارم تازه همین 50 تومن هم که دستم میبینی همین الان از یه پیرزن دزدیدم، ! رئیس گفت عیب نداره تو بیا من پولتم میدم

فقط به این شرط که حین سفر متعرض کسی نشی بعد که رسیدیم مشهد، آزادی!

ابراهیم با خودش گفت باشه اینجا که همه منو میشناسن نمیشه دزدی کرد بریم مشهد یه خورده پول کاسب شیم

کاروان در روز معینی حرکت کرد وسطای راه که رسیدن دزدای سر گردنه به اتوبوس حمله کردن

 و جیب همه و حتی ابراهیم که جلوی انوبوس نشسته بود رو خالی کردن وبعدم از اتوبوس پیاده شدن و رفتن!

اتوبوس که قدری حرکت کرد و در حالی که همه گریه میکردن که دیگه پولی برای برگشت ندارن

 ابراهیم یکی یکی همه رو اسم میبرد و بهشون میگفت از شما چقدر پول دزدیدن و بهشون میداد!!!!!

رئیس گفت ابراهیم تو اینهمه پول از کجا اوردی؟؟؟

ابراهیم خندید و گفت وقتی سر دسته دزدا داشت از ماشین پیاده میشد

 همون لحظه جیبش رو خالی کردم و اونم نفهمید و از اتوبوس پیاده شد!!!!

همه خوشحال بودن جز رئیس کاروان که زد زیر گریه و گفت ابراهیم میدونی واسه چی آوردمت؟؟

چون حضرت به من فرمودن،،،، حالا فهمیدم حکمت اومدن تو چی بوده؟؟

ابراهیم یه لحظه دلش تکون خورد گفت یعنی حضرت هنوز به من توجه داره؟؟؟؟

از همونجا گریه کنان تا مشهد اومد و یه توبه نصوح  کنار قبر حضرت کرد

 و بعدم با تلاش و کار حلال،، پولایی رو که قبلا دزدیده بود میفرستاد تبریز و حلالیت می طلبید

 و در اخر هم تو همین مشهد الرضا (ظاهرا مکانش نامعلومه) به رحمت خدا رفت...