حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

خاطره

سلام علیکم ورحمه الله

امروز می خوام یه خاطره از دوران ابتدایی خودم براتون تعریف کنم

اما چون دست به قلمم خیلی هم خوب نیست ممکنه به دلتون نشینه وبابتش پیشاپیش عذر خواهی میکنم

سال های خیلی دور زمانی که بوی خمپاره وصدای شلیک گلوله های دشمن کشورمون رو پر کرده بود

من توی یه مدرسه ی کوچیک ومحقر با امکانات کم دوران ابتدایی رو میگذروندم

کلاس دوم دبستان بودم یه دخترک حواس پرت وکمی ترسوو خجالتی

اوایل سال تحصیلی همه چشمها به در بود تا ببینیم معلم جدید ما چه کسیه؟ .

داشتیم از هیجان به خودمون میپیچیدیم

تو فکر وخیالاتم داشت به معلم سال قبل فکر می کردم .

خانم معلمی که فقط سختگیری ها وکتک کاریش تو ذهنم مونده بود

وترس از اینکه شاید معلم امسال هم ...

معلم جدید وارد شد وما در بهت بچگانه خود دیدیم که یک اقا معلم وارد کلاس شد .

بله یک اقا معلم آقای حسینی....

تا به شرایط عادت کردیم کمی طول کشید .آقای حسینی معلمی فوق العاده ودلسوز  بود

ویکی از خاطراتی که من از آقای حسینی به یاد دارم اخلاق ونوع رفتارش با مقوله حجاب بود .

هر وقت چشمش به من می افتاد که موهام ریخته بیرون واصلا عین خیالم نیست سریع چشماشو با دودست میپوشوند

وجوری رفتار می کرد که من متوجه بشم حجابم درست نیست!

این رفتار جالب اقای معلم هنوز هم در ذهن من جاری وساریه وشاید اقای حسینی چیزی نمیگفت

اما رفتارش انقدر با محبت وآرام بود که باعث می شد دختر بچه های کلاس حواسشون جمع حجابشون باشه .

سه چهار ماهی که گذشت اقای حسینی دیگه مدرسه نیومد وبعدها گفتن که جبهه رفته

والان در پس تمام خاطراتم فکر میکنم

اونقدر اقا معلم ما پاک بود که حتما  حتما شهید شده

الله اعلم

 

نظرات 2 + ارسال نظر
زهرا جمعه 26 آذر 1395 ساعت 07:24 ب.ظ http://roozegaar.blog.ir

الهی قشنگ بود عزیز

لطف دارین /ممنون از نگاه زیبای شما

زهرا کریمی سه‌شنبه 9 آذر 1395 ساعت 06:57 ب.ظ

خیلی قشنگه بسیار سپاس گذارم

چشمای زیبات قشنگ میبینه عزیزم/موفق باشید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد