حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا
حـریم آســــــمانی

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را

نتیجه تصویری برای متی ترانا و نراک

گر قسمتم شود که تماشا کنم تو را               

     ای نور دیده ! جان و دل اهدا کنم تو را

این دیده نیست قابل دیدار روی تو            

           چشمی دگر بده که تماشا کنم تو را

تو در میان جمعی و من در تفکرم              

             کاندر کجا برآیم و پیدا کنم تو را ؟

یابن الحسن ! اگر چه نهانی ز چشم من          

                  در عالم خیال هویدا کنم تو را

رضا موید



حق فقرا

نتیجه تصویری برای حق فقرا

حجت الاسلام هاشمی نژاد فرمودند:

 شخصی آمد خدمت مرحوم حاج شیخ حسنعلی اصفهانی (ره) معروف به (نخودکی) و گفته بود: 

آشیخ یک سری ملخ آمده اند، دارند مزرعه مرا میخورند.

آقا فرموده بود: تو حق فقرا را نمیدهی، زکات نمیدهی، پس حق فقرا را ملخ ها میخورند. 

چون زکات نمیدهی آنها برمیدارند،

آیا قول میدهی زکات بدهی؟

 گفت: بله آقا

 آقا شیخ یک دعا برایش نوشت و فرمود: برو این دعا را توی آن زمین چال کن و از قول من به آن ملخ ها بگو: 

ملخ ها شیخ حسن گفته بلند شوید، بروید پای این ساقه های گندم و علفهای هرزه زمین را بخورید، من زکات میدهم.

 من آمدم دعا را در زمین چال کردم و حرف آشیخ حسنعلی را هم برای ملخ ها گفتم.

ملخ ها از روی خوشه های گندم بلند شدند و پای ساقه های گندم نشستند

 و شروع کردند علفهای هرزه را خوردن، علفهای هرزه را میخورند و سیر میشوند.

 کم کم گندم ها رشد کردند و مزرعه ما آن سال محصول بسیار عالی داد 

و ما هم به قول خودمان عمل کردیم.

 داستان هایی از مردان خدا (علی میر خلف زاده)


بانو

بانو

همانطورکه دردنیای واقعی

حیایت،حجابت،وقارت

توراازبرخوردصمیمانه باهرنامحرمی بازمیدارد

همانطور که وقتی نگاهی آزارت می دهد

رویت را محکم ترمیگیری

اینجاهم

درفضای مجازی

دربرخورد با نامحرم

رویت را بگیر...

امان از فضاهای مجازی

مجید مرسلی :


امان از این فضاهای مجازی


فضاهای فریب و حقه بازی

برای مخ زنی پُر کاربرد است


لغتهای؛ “عزیزم خیلی نازی”

هر آنکس که زبانش چرب و نرم است


دهد جولان، کند او یکه تازی

چرا که در مباحث بین افراد


خودش را جا زند آهو، گرازی!

بگوید سیب سرخ و خوش لعابم


که باشد در حقیقت او پیازی

بدین سان در حریم ساده لوحان


بُود اینجا برایش سرفرازی

هویت ها همه پنهان و جعلی


به نامردی نماید پادرازی


نمایاند ز خود تصویر زیبا


به آب اندر کشاند جانمازی!

ز روی چاپلوسی می نویسد؛


عجب پُستی، عجب سوز و گدازی!


به ترفندی رود در “پی وی” فرد


بفهمد شاید از وی رمز و رازی


کند با آن اگر شد باج گیری


زند تیغ و نماید چتربازی


بگوید؛ ای دلیل بودن من


به قدری پول دارم من نیازی


کند شیرین زبانی های بسیار:


اگر یاری کنی، شرمنده سازی!

فرستد عکسهایی با فتوشاپ


به سان شیوه‌ی شامورتی بازی

بگوید از علایق، از سلایق


بپرسد اینکه فینگیل در چه فازی؟!


بگو در عشقِ موسیقی کدامی؟


خدای من! تو هم گویا که جازی!


چه جالب اینکه زیبای ملوسک


تو هم با من اساساَ هم طرازی


منم چون تو شدیدا “پرسپولیسم”


اگر چه هست در قلبم “حجازی”

برو با مادر خود زودتر گو


که تا سازد برای تو جهازی

عروسی من بگیرم هفتصد روز


مهیا میکنم سوری و سازی

تو را ماه عسل من دوست دارم


بَرم چالوس یا جاده هرازی…!

خوشا این قصه ها گر راست بودند


دریغا که دروغند و مجازی

منبع : خبرآنلاین

موضوع انشا :یلدا

نتیجه تصویری برای شب یلدای فقرا

موضوع انشاء:

یلداى خود را چگونه گذراندید؟ 

با سلام خدمت آموزگار خوب و دوستان عزیزم 


دیشب یلدا به ما خیلى خوش گذشت .دور هم بودیم و تا تونستیم خوردیم و خندیدیم ،

فال هم گرفتیم. البته پدرم میگفت شایعه شده که هندوانه ها را یه کسایى ارزون خریدن و

 انبار کردن که گرون بفروشن،به همین دلیل من نخریدم تا با مفاسد اقتصادى مبارزه کنم.

مادرم هم گفت: خوب کارى کردى و به من گفت عکس یک هندوانه بکش بگذاریم تو سفره یلدا، 

منم کشیدم خوشگل شد. مامان گفت: تو روزنامه خوندم 

که دونه هاى انار دل درد میاره، براى همین نخریدم. 

مادر من خیلى به سلامتى خانواده اهمیت میدهد. خواهرم عکس یه انار رو از تو

 روزنامه کند گذاشت تو سفره، یه انار بزرگ که دونه هاش سیاه بود.

مامان گفت: شب نمیشه آجیل خورد سر دلتون سنگین میشه و خوابهاى بد میبینید

 براى همین فقط نخود چى و کشمش خریدم که خیلى هم خاصیت دارد .مادرم خیلى مهربان است. 

مادرم گفت: رفتم میوه فروشى که میوه بخرم خیلى شلوغ بود منصرف شدم .

مامان پرتقال و سیبى رو که داشتیم مثل گل درست کرده بود و توى بشقاب چیده بود

 خیلى قشنگ شده بود دلمون نمیامد بخوریم ولى مامان گفت: 

بخورین که نمونه میکروب میگیره، مامانم خیلى با سلیقه هست.

 بابا آخر شب فال حافظ گرفت، 

همش یادم نیست ولى اولش میگفت: 

مژده اى دل که مسیحا نفسى میاید.

خلاصه یلداى خوبى بود ،چون ما دل درد نگرفتیم،

 خوابهاى بد هم ندیدیم، تازه با مفاسد اقتصادى هم مبارزه کردیم .

این بود انشاى من امیدوارم خوشتان آمده باشد.

معلم گفت: آفرین پسرم خوب بود اینم یه نمره ۲۰

دانش آموزى از ته کلاس گفت: آقا اجازه سرما خوردین؟ معلم گفت:

چطور ؟ شاگرد گفت آخه آقا اجازه... از چشمتون داره اشک میاد.

معلم گفت: آره یادم نبود که سرما خوردم...


حواسمان باشد