
گاهی سری بزن به خیال شکسته ام
صلح است ارمغان توپیغمبر غریب
به نام خدا
علامه محمدتقی جعفری میگفتند: عدهای از جامعه شناسان دنیا در دانمارک
جمع شده بودند تا در بارهی موضوع ارزش واقعی انسان به بحث و تبادل نظر
بپردازند. هر کدام از جامعهشناسان، صحبتهایی داشتند و معیارهای خاصی را
ارائه کردند. بعد، وقتی نوبت به بنده رسید، گفتم: اگر میخواهید بدانید یک
انسان چهقدر ارزش دارد، ببینید به چه چیزی علاقه دارد و به چه چیزی عشق
میورزد. کسی که عشقاش یک آپارتمان دوطبقه است، در واقع، ارزشاش به مقدار
همان آپارتمان است. کسی که عشقاش ماشیناش است، ارزشاش به همان میزان
است.
اما کسی که عشقاش خدای متعال است ارزشاش به اندازه ی خداست. علامه فرمودند: من این مطلب را گفتم و پایین آمدم. وقتی جامعهشناسان صحبتهای مرا شنیدند، برای چند دقیقه روی پای خود ایستادند و کف زدند. وقتی تشویق آنها تمام شد، من دوباره بلند شدم و گفتم: عزیزان! این کلام از من نبود، بلکه از شخصی به نام علی (علیه السلام) است. آن حضرت در نهجالبلاغه میفرمایند: «قِیمَةُ کُلِّ أمْرِئٍ مَا یُحْسِنُهُ» / «ارزش هر انسانی به اندازهی چیزی است که دوست میدارد». وقتی این کلام را گفتم، دوباره به نشانهی احترام به وجود مقدس امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) از جا بلند شدند و چند بار نام آن حضرت را بر زبان جاری کردند.
گناه نکردن تو این زمانه خیلی خیلی سخته بخصوص اگه بد تربیت شده باشی
یا اینکه خودت خودت رو تربیت نکرده باشی .
اما چه حالی میده چه کیفی داره که بتونی گناه نکنی و واقعا حس خاصی داره
امیدوارم این حس خاص سراغ شماهم بیاد
فعلا که سراغی ازما نمیگیره گرچه سعی میکنیم نشانه ی منزلش را پیدا کنیم
اومدم بگم تو این شرایط خیلی مراقب بزرگترهاتون باشین بخصوص اگه ازدواج کردین ومستقل از پدرو مادر هستین
دوستم دیشب پیام داده در این روزهای عجیب وغریب مادرم از میان ما رفت شوکه شدم اون که حالش خوب بود .مادر چند وقتی بود که تنها زندگی می کرد هراز گاهی دختران وتنها پسرش که به تازگی مزدوج شده بود به دیدارش می آمدند .اما ملاحظه کاریها واحتیاط های کرونا باعث شده بود کمتر این دیدارها حاصل شود .
وقتی برای دلجویی به همراهش زنگ زدم با صدایی محزون گفت:مادرم ازتنهایی دق کرد کرونا نکشت اما تنهایی کشت !
پدر جان خودم هم تحویل سال بچه هایش را یک دل سیر ندید رنگش زرد شده بود ولاغر می نمود .ترسیدم خیلی زیاد .نکند اوهم ازدست برود آن وقت چه خاکی برسر کنم
امروز به ماسرزد به بهانه ی دادن گوشت قربانی که به نیت رفع بلا وصدقه انجام شده بود .گرچه چهره اش شاداب تر بود اما بازهم درد سنگینی در قلبم احساس می کردم
خدایا به حق خوبانت این رنج الیم وعذاب را ازسر مابردار .تمام بیماران را در پناه خودت بگیر وبه صلاحدید خودت شفایشان بده .
داریم کم کم خسته می شویم
ساعت از نیمه گذشته وبه لطف قرنطینه جغد شب زنده دار شدیم البته شرایط من خیلی فرق داره واصلا ربطی به بی برنامگی بنده نداره .
خب بگذریم ...چندتا جمله مینویسم که مطالعه کنین وخوشتون بیاد شاید هم خوشتون نیاد که مهم نیست امیدوارم که به دلتون بشینه
من یاد گرفتم که زود هر چیزی رو قضاوت نکنم ویکم قضیه رو سبک سنگین کنم زودی جبهه نگیرم واز کوره در نرم نمیدونین چه حس لذتبخشیه وقتی پرده ها می افته واسرار آشکار میشه .این جور مواقع خوشحالی جالبی سراغم مییاد وازخودم راضیم .این از خود راضی بودن خیلی عالیه البته نه به معنای بدش .شماهمون معنای خوب رو استنتاج کنین موس هم ندارم سخته کار من .
بگذریم قراربود جمله قشنگ براتون بنویسم
اولی اینکه
1-اگر خودت اجازه ندهی چیزی نمی تواند آزارت دهد
2-آب جوشی که سیب زمینی را نرم میکند،همان آب جوشی است که تخم مرغ را سفت میکند
مهم نیست چه شرایطی پیرامون ماست، مهم این است درون خود چه داریم…!!! باید بدانیم تنها فرمول خوشحالی این است:
"قدر داشتهها را بدانیم و از آنها لذت ببریم" خوشبختی یعنی "رضایت" مهم نیست چه داشته باشیم یا چقدر،
مهم این است که از همانی که داریم راضی باشی آنوقت … ”خوشبختیم"(اینا چییه نصف شبی)
3-شخصیت یعنی نحوه برخوردتو با کسی که نمیتونه برات کاری انجام بده.
این آخری مهمه ها نه؟اینکه تو از دیگران هیچ توقعی نداشته باشی هیچ توقعی !
تاجملات حکیمانه بعدی خدانگهدار وشبتون خوش
سلام
چیطوری کرونا
فعلا که به فضل خداوند تعالی زنده ایم .
اما بیکاریوقرنطینه داخل منزل معضل بزرگیه
هر چی سوراخ سنبه بود شستیم ورفتیم وتمیز کردیم دیگه کجارو تمیز کنیم؟
کتابم که سفارش دادیم وخوندیم تموم شد البته ناگفته نماند که کتابهارو زیر نور آفتاب پهن کردم تا ویروس خبیث کشته بشه بازهم نگرانی واسترس ازبس زیاد بود چند ساعتی هم روی بخاری گذاشتیم تا قشنگ ویروسه پخته بشه وبمیره .
اما من میگم قرار باشه بگیری میگیریا گفته باشم کافیه به یه چیز آلوده ست بزنی وبعد دستهای مبارک بره جایی که نباید بره .
خب بعضیا عادت دارن که دستشون جاهای ناجور (داخل بینی )میبرن یا اینکه چشمهاشونو میمالن وخب الفاتحه
بعدش چرا گفتن خطرناک نیست ؟اوایل انقدر ریلکس بودیم که باخودم گفتم من امسال این همه تب کردم وخوب شدم اینم روش دیگه
اما میبینم خیلیا که حتی بنیه قوی دارن مبتلا میشن .
برای همگی مردم جهان بخصوص مردم کشورم آرزوی سلامتی میکنم وان شا الله بزودی شرش کنده بشه وبره پی کارش
پنج شنبه ساعت دو ونیم بعدازظهر
مشغول خواندن فاتحه وپخش خیرات برای اموات بودم که مردی میانسال باچهره ای تقریبا آفتاب سوخته در حالی که نایلونی کوچک در دست داشت به طرف ما می آمد .نزدیک تر که شد با صدایی غرا وکوبنده در حالی که شکلات تعارف میکرد رو به ماکرده وگفت خدا اموات شمارو رحمت کنه دعا کنین دعا کنین صراط علی هم شهید بشه .
یکهو دلم ریخت .بغض کردم وهمه کسانی که انجا حضور داشتند با تعجب نگاهش می کردند .
تند تند راه می رفت وسر هر مزاری که می رسید گفته اش را تکرار می کرد .بازهم صدایش می آمد
"دعا کنین صراط علی جانشین سردار بشه .دعا کنین بره با دشمن بجنگه وشهید بشه "
شاید دهها بار این جملات رو تکرار کرد ومن غبطه خوردم کاش اینقدر شجاعت داشتم که به همه التماس کنم تا برایم دعای شهادت کنن اما هنوز خجالت میکشم
البته به خیلی ها وازجمله خانوادم علنی گفتم که آرزوم شهادته اما هنوز خیلیا نمیدونن که من روزی ان شا الله شهید میشم چون میدونم خدا خیلی دوسم داره
وتا حالا همه آرزوهامو برآورده کرده
اما نکته مهمی که هست اینه که خون سردار برکاتش زیاده واینکه شوق شهادت رو در دل خیلی ها بیدار کرده جای شک نداره واینکه میینم دخترای کلاسمم دارن پای ورقه هاشون امضا میزنن
"در آرزوی شهادت "
ویه درسی که تازه بهش رسیدیم ودر مورد هویت هست یکی از بچه ها نوشته بود شهید مورد علاقم سردار سلیمانیه
ومن حسابی کیف کردم .
خیلی وقته چیزی ننوشتم میدونم خیلی ساده نوشتم وپراز اشکال .به بزرگی خودتون ببخشید
همیشه فکر میکردم خیلی قوی هستم
فکر میکردم هیچ مشکلی شاید نتونه منو از پا دربیاره غیراز ازدست دادن عزیزانم
اما آن قدر این دنیا پیچیده وگاهی بی رحم میشه که میخواد قورتت بده
یهو ته دلتو و زیر پاتو خالی میکنه .طوری که نمیفهمی از کجا خوردی
یادمه یه روز باخودم فکر های عجیب وغریب والبته ناجوری کردم .در عرض یک ماه پدر همسر وبرادر همسر خواهرم به رحمت خدارفتن .چندسال پیش هم یکی دیگه از اعضای همون خانواده یعنی کوچکترین عضو خانواده در اثر تصادف ازدنیا رفت .
وخلاصه اینکه فکر کردم شاید نفرین کسی دنبال این خانواده است یا حق کسی رو پایمال کردن وظلم بزرگی مرتکب شدن که چنین اتفاقات ناگواری براشون پیش امده .
اما الان در این موقعیت همون بلا داره سر خودم مییاد .
پدر همسرم به رحمت خدا رفت ومادر همسرم مشکوک به سرطان وبا حالی بسیار دردناک وجانکاه روزگار رو سپری میکنه .
نمیدانم چه حکمتیه اما اگر همون ایمان شکسته بسته ودرب وداغونم نبود شاید کم می آوردم .
تمام امتحانات الهی برای رشد وپرورش ماست وهرچی امتحانات سخت تر باشه مسلما بنده هم مقرب تره .هنوز هم خیلی راه دارم تا در وادی سیروسلوک حرفی برای گفتن داشته باشم .اما هر چه هست دارم درسهامو میخونم .
ووعده خداوند حقه
فان مع العسر یسرا
امروز روز تقریبا منحصر به فردی بود
امروز چهارساعت کلاس داشتم صبح طبق معمول بعد نماز صبح کمی ذکر وتا میخواستم قران بخونم کارهای زیادی که باید انجام میشد رو تو ذهنم مرور میکردم بالاخره هم توفیق خوندن قران رو پیدا نکردم .برنامه ریزی کرده بودم برای امتحانات با بچه ها نمونه سوال کارکنم تا از استرس واضطرابشون بابت یک درس نه چندان مهم کاسته بشه .
دوساعت اول به خیروخوشی تمام شد ونوبت کلاس اصل کاری بود چون دانش آموزانی بی انگیزه ونادان زیاد داشت .تا رفتم درکلاس رو بازکردم خواهری با لباسهای مخصوص هلا ل احمر همراه با یک کیف یزرگ مخصوص روی میز توجهم رو جلب کرد.
هاج و واج نگاه کردم ونمیدونستم چی باید بگم .خواهر هلال احمری فرمودند دوساعت با بچه ها کاردارم ومن ناچارا برای عرض شکایت به مدیر مدرسه پناهنده شدم وجالب اینکه ایشان هم تعجب فرمودند وتقصیر را به گردن معاون انداختند که چرا ساعت درسی منو مختل کردن .کلی شکایتهای بی جان کردم که هیچکدام فایده نداشت کاری بود که شده بود .تودلم به شاگردایی فکر می کردم که تو دلشون قند آب کردن از اینکه من کلاس نرفتم .بعد از این بدبیاری صبحگاهی برای انجام یک کار بانکی به دستگاه خودپرداز مراجعه کردم که بازهم بدبیاری دوم وموفق نشدم پولی ازحلقوم عابربانک بیرون بکشم .
کلافه ودست خالی به منزل آمدم ومشغول تدارک نهارشدم.
وازقضا انقدر زحمت این نهار زیاد بود که ازپا افتادم وبا این بوی روغن وسرخ کردنی دوباره سرماخوردگیم خودشو نشون داد .
خسته وآش ولاش کنار تلویزیون خواب رفتم کلی هم به اهل منزل غرغر کردم که سکوووووت کنید من حالم خوب نیستاز خواب ناز که بیدارشدم
تپش یا طپش قلب گرفتم .چون کلاس قران داشتم وبه کل فراموش کرده بودم .آهی ازنهادم برآمد وکلی خسارت زد.اصلا عجیب وغریب بود واولین باری بود که این کلاس رو از دست می دادم
ولی واقعا چرا بعضی روزها اینجوریه بدبیاری ها چه منشایی دارن واولین فکر ی که به نظرم رسید اینه که اینروزها اصلا استغفاری انجام ندادم .نمازهارو باتوجه نخوندم وخلاصه اینکه حتما یه چیزی هست .
امیدوارم شما از این نوع بدبیاریها نداشته باشید .
مراقب دست وزبان ودلمون باشیم
خدایا مارا در طریق خودت قرار بده
وقتی مشکلاتت بیش از حد میشه به چی فکر میکنی ؟
حالت چطور میشه ؟
یا اینجوری بگم وقتی هیچ مشکلی نداری تو ذهنت چی میگذره ؟بازم فکر میکنی یا نه ؟
خل شدم نمیفهمم دارم چی میگم فکرای من تمومی نداره
اما یه چیزیو فهمیدم این دنیا محل قرار وآرام نیست
هرکی آرام وقرار داشت وبهش خوش گذشت بدون که یه جای کارش میلنگه .
هر بلایی هر مصیبتی که سرمون بیاد همش حکمته وقانون نوشته شده در عرش الهی پس فکرای بیخود نکن
یه چیز دیگه بگم وتمام
هر چی سنت بالاتر میره بیشتر به عمق مسایل زندگی پی میبری اما این کافی نیست وحتی بی فایدست
مهم تر از همه اینه که یه فکری به حال خودت بکنی واین راهی که داری میری رو دقیق تر نگاه کنی
میدونم خیلی چیزا نمیزاره تو مسیرت رو تغییر بدی اما تو باید بتونی یه روزی به سعادت ابدی برسی .
سعی کن از هیاهوهای این دنیا شده برای چند دقیقه دور بشی وفکر کنی
وقتی یه ساعت فکر کردن از هزار سال عبادت بالاتره پس حتما فکر کردن مهمه
ببین باخودت خلوت کن وببین چند چندی .دام های شیطان
در این راه خیلی زیادن خیلی زیاد .انگار همیشه تو لبه ی پرتگاهیم
واین تفکر به ما یاد میده مراقب باشیم .
مراقب خیلی چیزا
شیخ رجبعلی خیاط:
بعد مدتها میخوام یه چیزی بنویسم که داره ذهنم رو قلقلک میده
اونم اینه که میشه ساده حرف زد اما خیلی دلچسب وآرامبخش
میشه لباس ساده پوشید اما خیلی شیک وتروتمیز به نظر رسید
به نظرم این خودش یه هنر بزرگه که ساده باشی وساده فکر کنی
آدمایی که عادت کردن همه چیز رو پیچیده کنن ودوروبریهارو پیچیده ببینن دارن به خودشون ظلم میکنن
قبلنا گاهی که تنها میشدم فکر میکردم چرا من مثل آدم های موفق نیستم .چرا نمیتونم خوب ورسا صحبت کنم
یا اینکه جذاب باشم وبه قولی مجلس گرم کن!اما الان دیگه اینجوری فکر نمیکنم
خوشحالم از اینکه ساده به دنیا اومدم ساده زندگی کردم وساده دارم زندگیمو ادامه میدم
خوشحالم از اینکه طبق مدروز لباس نمیپوشم گرچه به مذاق خیلیا خوش نمییاد .رنگ سال برام مهم نیست
هیچ طلا وجواهری به سروگردنم آویزون نیست .ودر بیشتر مواقع سکوت میکنم ونظر نمیدم
حتی ناراحت نیستم از اینکه مورد توجه نباشم
شاید خنده دار باشه اما رضایت درونی که از خودم دارم برام تعجب آوره با اینهمه بی شیله پیله بودن چطور میشه راضی بود ؟
خب اینم یه جورشه دیگه .
وقتی همکارامو میبینم که گاهی فقط به فکر رنگ مانتو وتغییرچهره وآرایش وظرف وظروف خونه ان تاسف میخورم
حرفای زیادی تو دلم قلمبه شده اما سکوت میکنم .
دنیا خیلی فریبنده است خیلی زیاااااد .ومسلما ماهم در امان نیستیم
خدایا خودت کمک کن
سلام به همه معلما ودانش آموزا
ودانشجوها
واساتید
همه وهمه
سال تحصیلی جدید رو تبریک میگم
دلم برای تصمیم کبری وکوکب خانم وحسنک کجایی تنگ شده
دلم میخواد دوباره برگردم به همون حس وحال گذشته
باز کفش نو بپوشم وکیف تازمو پر کتاب دفتر کنم وفارغ از هر فکری بداوم طرف مدرسه
عالم بی خبری طُرفه بهشتی بود است ** حیف و صد حیف که ما دیر خبر دار شدیم
«عالم به غفلت قایم است، اگر غفلت نباشد این عالم نماند. شوق خدا و یاد آخرت و
سکر و وجد، معمار ان عالم است اگر همه رو نماید، به کلی به آن عالم رویم و اینجا
نمانیم. و حق تعالی می خواهد که اینجا باشیم تا دو عالم باشد. پس دو کدخدا نصب
کرد: یکی غفلت و یکی بیداری، تا هر دو خانه معمور باشد.
« این غفلت در حقِ خلق رحمت است که اگر چند ذره یی آگاه شوند بسوزند.»
متن زیبایی بود!
مداح عزیز به جای داد و فریاد کمی منطق و عاطفه در روضه های خودتون خرج کنید
مداح عزیزتو رو نباید قیمت گذاری کنن!
مداح گرامی یه چیزی بخون که مردم ازپیر وجوون و.... اونو بفهمن
کاری کن دست خالی ازمجلس فقط با یه شکم پر بیرون نرن
خواهشا بدون سند ومدرک ازخودت چیزی نگو محض اینکه بخوای اشک مردم رو در بیاری
واینکه واقعا لازمه تا یازده ودوازده شب مجلس رو طول بدی تا همه رو زا به راه کنی ؟
میشه کلا نخونی !
داری آسیب میزنی
روزی امام صادق علیهالسلام به مردی فرمودند: چرا ما را تحقیر میکنی؟
آن مرد به ایشان گفت: پناه میبرم به خدا از اینکه شما یا امری از امور شما را سبک بشمارم.
حضرت به او فرمودند: وای بر تو! آیا ندای آن شخصی را که نزدیک جُحْفَه (شهری در نزدیکی غدیر خم) از تو کمک خواست
که او را به اندازهی یک مایل (برابر 2 کیلومتر) بر مرکبت سوار نمایی و او به خدا سوگند یاد کرد
که خسته و وامانده شده است؛ نشنیدی؟ به خدا سوگند! تو حتی سرت را بلند نکردی و او را تحقیر کردی.
هر کس مؤمنی را خوار کند گویی ما را تحقیر کرده و حرمت الهی را شکسته است.
الان یه حکایت وروایت جالبی خوندم که خوندنش برای شما شاید خالی از لطف نباشه
نکته ی طریفی داره!اگه گفتین
در روایتى صحیح آمده است که امام باقر علیه السلام فرمود: «شخص عاقل وبسیار ثروتمندى در بنىاسرائیل زندگى مىکرد که داراى دو همسر بود. یک فرزند از همسر عفیفهاش داشت که در شکل وشمایل شبیه پدر بود ودو فرزند از همسر دیگر که عفّتى نداشت. به هنگام مرگ وصیّت کرد که همه اموال من از آنِ یکى از شماهاست.
چون پدر مرد هر کدام ادّعا کرد که تمام اموال به وى مىرسد. نزد قاضى رفتند، گفت: نزد آن سه برادر که به عقل ودرایت در بین مردم مشهورند بروید تا در میان شما حکم کنند. نزد یکى از آنها رفتند که ظاهراً از همه بزرگتر بود وآثار پیرى در چهرهاش نمایان بود. او گفت: نزد فلان برادرم که از من بزرگتر است بروید. هنگامى که نزد او رفتند وى نه پیر ونه جوان بود، بلکه میانسال به نظر مىرسید. او گفت: نزد برادر سوم که از من بزرگتر است بروید. هنگامى که او را ملاقات کردند با کمال تعجّب دیدند او از همه آنها جوانتر است.
پرسیدند: چطور برادر کوچکتر از همه پیرتر وتو که از همه بزرگترى از آنها جوانترى؟ پاسخ داد: امّا برادر کوچکتر ما، همسر بسیار بدى دارد که برادرمان بر بدىهاى او صبر مىکند، مبادا که به بلاى دیگرى مبتلا شود که نتواند صبر کند، بدین جهت از همه پیرتر نشان مىدهد. وامّا برادر دیگر همسرى دارد که گاه خوشحالش مىکند، بدین جهت میانسال مانده است. وامّا من، همسرى دارم که همواره مرا خوشحال مىکند وهرگز خاطرم را نمىآزارد، بدین سبب جوان ماندهام.
ادامه مطلب ...سلام حقیقت اینه که نباید زود رنج باشی ودنیای اطرافت رو دربست در خدمت خودت بخوای
تمام این روزها ولحظه ها وساعات میگذرن
هرکس زندگی خاص وخصوصی خودش رو داره و
کسی هم بیکار نیست بیاد به زندگی وعقاید وافکار شما سرک بکشه
اینو گفتم که اگه خصوصا ومخصوصا در فضای مجازی مورد بی رحمی قرار گرفتی عین خیالت هم نباشه
سعی کن فراموش کنی وبازهم ادامه بدی
بگرد دنبال چیزایی که واقعا شادت میکنه حتی اگه تنها هستی وکسی هم همراهیت نکرد
تو لبخند بزن وشاد باش
تو همون قدمهایی که به تنهایی بر میداری لحظه هایی برای خودت بساز که خودتم کیف کنی
اینجوری خداهم ازت راضی تره
آویزون کسی نباش وبازهم به نیروی درونی خودت مراجعه کن .
درونت خبرهایی هست که خیلی ساله داره خاک میخوره
کشفش کن
آرزوهای خوب وقشنگ داشته باش اما هیچوقت حسرت رو تو دلت نکار هیچوقت
باهمون پول کمی که تو ی جیبته خوشگذرونی کن
میتونی بدیش به یه آدم نیازمند .جوری که حتی نفهمه تو کمکش کردی
شادزندگی کن چون اینجوری خدا هم ازت راضی تره
شکر گزار باش ولبخند بزن
* یَؤْمَئِذٍ تُحَدِّثُ أَخْبَارَهَا *
ای انسان
مواظب قدمهایی که روی زمین بر می داری باش!
چون فردا همین زمین شهادت خواهد داد
«در آن روز زمین از وقایع و سرگذشتهائی که بر آن رفته است گفتگو میکند.»
دنیا بدن ها را فرسوده، و آرزوها را تازه می کند،
مرگ را نزدیک و خواسته ها را دور و دراز می سازد،
کسی که به آن دست یافت خسته می شود، و آن که به دنیا نرسید رنج می برد.
نهج البلاغه حکمت 73