حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

حـریم آســــــمانی

اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا

دانشگاه انتظار

تصویر مرتبط

دانشگاه انتظار بعد از 1300 سال همچنان دانشجو می پذیرد ,متاسفانه این دانشگاه

هنوز 313 فارغ التحصیل هم نداشته است , این دانشگاه در تمام شبانه روز از شما آزمون

به عمل می آورد .

 مدارک لازم برای ثبت نام :

1. نماز اول وقت

2 . ولایت مداری

3 . دائم الوضو بودن(پاک بودن)

4 . دلی پر از ثواب و قلبی آکنده ازیاد خدا داشتن

5.روزه گرفتن

6.اطاعت از دستورات الهی

به امید قبولی همه ی ما در این دانشگاه

التماس دعا

قورمه سبزی دم افطار!

در ماه رمضان سال 1362 به دنبال عملیات «والفجر» دشمن چند پاتک به ما زد

 که در آن تعداد بسیاری از رزمندگان مجروح شدند 

از جمله رزمندگانی که در این پاتک‌ها به شدت مجروح شده بودند

 می‌توان به رزمندگان گردان تخریب استان فارس اشاره کرد

 چرا که آنها بر اثر انفجار «مین»، از ناحیه دست و پا دچار آسیب دیدگی شده بودند.

در آن سال من مسئول بخش «ریکاوری» بودم و با پایان یافتن کارم 

در این بخش به اتاق‌های دیگر سر می‌زدم. با ورود به بخش «ارتوپدی» به همراه دوستانم مجروحان را پانسمان می‌کردیم.

 بعد از پایان کارهای این بخش نیز باید غذای مجروحان را آماده می‌کردیم و به آنها می‌دادیم.

وقتی به آشپزخانه بیمارستان رفتم تا برای مجروحان غذا بیاورم متوجه شدم 

که ناهار آنها قورمه سبزی است و از آنجایی که روزه بودم و بسیار قورمه سبزی را دوست داشتم

 گفتم: «وای خدا چند ساعت دیگر باید تا افطار صبر کنم؟»

 پرستاران مسئول غذا دادن به مجروحان بودند. در میان آنها رزمنده‌ای بود

 که هر دو دست و پاهایش شکسته بود به همین دلیل باید من به او غذا می‌خوراندم 

با هر قاشقی که به دهان او می‌گذاشتم اشک می‌ریخت تا اینکه به قاشق ششم رسید.

 از او پرسیدم: «چرا اشک می‌ریزی؟» چیزی نگفت دوباره پرسیدم تا اینکه گفت: 

خدا من را بکشد‌، شما باید در حالی که روزه هستید به من غذا بدهید

 از قورت دادن آب دهانتان معلوم است که با هر قاشق که من می‌خورم شما نیز دلتان می‌خواهد از این قورمه سبزی بخورید.

براساس خاطرات «مریم کاتبی» از امدادگران دفاع‌مقدس

قصه کرسنت

قصه کرسنت


سلام، 

دوستان میخوام جریان ماجرای کرسنت رو به زبان بسیار ساده براتون تعریف کنم، چون میدونم خیلی ها کامل از قضیه باخبر نیستند:


بسم‌الله

در زمانی که بیژن زنگنه (وزیر نفت فعلی دولت آقای روحانی) وزیر نفت  دولت خاتمی بود ، یک قرارداد عظیم صادرات گاز با یک شرکت اماراتی به نام کرسنت بسته شد. (تا اینجاش که خیلی هم خوب!). این قرارداد 25ساله بسته شد! (خیلی هم عالی!).


ولی یه نکته‌ی جالب توی این قرارداد گنجونده شده بود، اونم این که به جای اینکه قیمت گاز به صورت شناور و متناسب با افزایش نرخ جهانی محاسبه بشه، قیمتش به صورت تقریبا ثابت تعیین شده بود! جوری که بعد از چند سال پول استخراج گاز هم ازش در نمیومد چه برسه به سود!


خلاصه آش اونقدر شور بود که بعد از انتقادات رسانه‌هایی مثل کیهان، صدای حسن روحانی که اون زمان دبیر شورای عالی امنیت ملی بود هم دراومد و به خاتمی اعتراض کرد و هشدار داد


حالا تا اینجاشو داشته باشین، بریم یه گوشه دیگه از این جهان پهناور ببینیم چه خبره!


توی کشور نروژ وقتی داشتن حساب‌های مالی یکی از شرکت‌های بزرگ نفتی خودشون به نام «استات‌اویل» رو بررسی می‌کردن، به چند تا پرداخت مشکوک برخوردن!


 قضیه رو دادگاهی کردن و مدیران اون شرکت بازجویی کردن و تهش معلوم شد که بله،...... این پولها به حساب یه بابایی به نام «عباس یزدان‌پناه» واریز شده تا بتونن توی توسعه پارس‌جنوبی با ایران همکاری کنن!


حالا عباس دیگه کیه؟!


 نروژی‌ها آمار می‌گیرن می‌بینن این بابا توی ایران هیچ‌کاره‌ست! می‌گن این که کاره‌ای نیس! پس واسه چی بهش این رشوه‌های کلان رو دادین؟!


میگن که این بابا واسطه‌ی ما با «جونیور» بود! جونیور؟! جونیور دیگه چه جونوریه؟! میگن نمیدونیم، ولی هر وقت با این جونیور جلسه میذاشتیم کارا ردیف میشد. لامصب خیلی نفوذ داره توی ایران!. 


ماجرا واسه ایران هم جذاب میشه. آمار می‌گیرن می‌بینن بله! عباس قصه‌ی ما، هم‌کلاسی دوران مدرسه و دانشگاه و رفیق کودکی و بزرگسالی گرمابه و گلستان آقامهدی خودمونه! مهدی هاشمی رفسنجانی!!


عکس مهدی رو میفرستن نروژ میگن آیا جونیور این بود؟! میگن خود پدر سوختشه!


 خلاصه، معلوم میشه که مهدی شیتیل می‌گرفته و از اینور با بیژن هماهنگ میکرده و کارها رو راست و ریس میکرده! حالا پرانتز بسته، برمی‌گردیم به قصه‌ی خودمون.. 

وقتی گند قرارداد کرسنت دراومد که آخه چطور ممکنه مدیران نفتی ما اینقدر احمق باشن که زیر بار همچین قرارداد فاجعه‌باری برن، شاخک‌ها یه خورده تیز شد!

حتی مشخص شد که توی قرارداد اولیه‌ی کرسنت، برای ایران حق فسخ قرارداد وجود داشته، ولی طی الحاقیه‌ی ششم قرارداد که بعداً بهش اضافه کردن، اولاً حق فسخ از ایران سلب شده و ثانیاً فروش گاز ایران به امارات، منحصراً در اختیار شرکت کرسنت قرار گرفته!

خلاصه تابلو بود که بعضیا در داخل دارن واسه امارات خوش‌رقصی می‌کنن! کاشف به عمل اومد که کرسنت هم چند تا پرداخت کلفت به حساب عباس داشته! واسه همین دولت محمود احمدی نژاد میزنه زیر میز قرارداد و میگه چون روند انعقاد قرارداد غیرقانونی بوده عمراً اجراییش نمیکنیم!


دو تا علت هم داشت؛ یکی همون ضرر اقتصادی سنگین به منافع ملی بود. دومیش هم اعتراض مشتریای دیگه گازمون بود!


خب.... حق فسخ که نداریم، پس چه جوری می‌تونیم قسر در بریم؟!


 یه راه داره! 

اونم این که ثابت کنیم یه فساد در انعقاد قرارداد رخ داده و قانونی نیس! دولت زد زیر میز و گفت مهدی و بیژن قانون رو زیر پا گذاشتن و رشوه گرفتن و قرارداد رو هوا! کرسنت شکایت کرد دادگاه لاهه.

دو مرحله دادگاه لاهه به نفع ما تموم شد....


تا اینکه ! حسن‌آقا، بیژن قصه‌ی ما رو نامزد وزارت نفت کرد

و چون پای جونیور قصه هم وسط بود و کلاً این ماجرا باید مسکوت میموند تا حیثیت پدرخونده‌های کشور مثل هاشمی و... به فنا نره، و از قضا کاری که پول میکنه غول نمیکنه، مجلس هم رأی اعتماد داد!!!

آقا بیژن دوباره شد وزیر نفت. عباس هم که کلی اعتراف داشت و میتونست با یه بازجویی ساده، جونیوری بسازه که صدتا جونیور دیگه از بغلش بزنه بیرون، ناپدید شد و بعدشم گفتن توی دوبی به طور کاملاً اتفاقی کشته شده!یا خودکشی کرده



بگذریم... امارات رفت لاهه و گفت دیدین ایران داره خالی می‌بنده و همش سیاه‌بازیه؟ اگه واقعاً خلافی رخ داده پس چرا جونیور داره راس راس واسه خودش میگرده و بیژن هم دوباره شد وزیر نفت؟!

لاهه هم دید راس میگنا! این بود که این بار توی دادگاه لاهه محکوم شدیم و به گفته وزیر ارشاد دولت شیخ حسن، فعلاً واسه دس گرمی حدود چهل پنجاه هزار میلیارد دلار ناقابل جریمه شدیم و تخمین زده میشه که چند برابر دیگه هم جریمه خواهیم شد, که با اجازتون فعلا ۱۱۰ تریلیون تومن ایران رو جریمه کردن !




علللللللللللللللللللللللللی برکت الله

توبه

نتیجه تصویری برای به خدابرگرد

توبه یعنی تو به خدا برگرد! هیچ‌وقت برای برگشتن به خدا دیر نیست!

پدرم قد بلند بود

السلام علیک ای مسافر راه حسین

افسران - نشان راه عشق شهید بی نشان ❤️

حرمت کلمات

افسران - خواهری گل من....داداشی مهربونم..... این کلمات حرمت دارند ...

خواهری گل من....داداشی مهربونم..... این کلمات حرمت دارند ...

ماه میهمانی

در رمضان، مؤمنان با «یا ایّها الّذین آمنوا کُتب علیکم الصّیام»

 به مهمانی خداوند دعوت شده اند، و این مهمانی ویژگی هایی دارد:

۱.میزبان، خداوند و مهمانان را شخصاً دعوت کرده است.

۲. وسیله ی پذیرایی، شب قدر، نزول قرآن، فرود آمدن فرشتگان، استجابت دعا، لطافت روح، و دوری از دوزخ است.

۳. زمان پذیرایی، ماه رمضان است که به گفته ی روایات، اوّل آن رحمت، وسط آن مغفرت و آخر آن پاداش است.

۴. چگونگی پذیرایی، شب قدر به گونه ای است که در آن نیاز یک سال مهمانان تأمین می شود

 و زمین با نزول فرشتگان در شب قدر مزیّن می گردد.

۵. غذای این ماه، غذای روح است که برای رشد معنوی لازم است، 

نه غذای جسم. لطف غذای این مهمانی، آیات قرآن است که تلاوت یک آیه ی آن در ماه رمضان،

 همچون تلاوت تمام قرآن در ماه های دیگر است.این مهمانی،

 هیچ گونه همخوانی و شباهتی با مهمانی های دنیوی ندارد.

 خداوندِ عالِم و غنی و خالق و باقی و عزیز و جلیل، میزبان انسان های جاهل و فقیر و فانی

 و مخلوق و ذلیل می شود و می گوید

: «من دعایتان را مستجاب می کنم

 و برای هر نفسی که در ماه رمضان می کشید، پاداش تسبیحی عطا می کنم».


خرمشهر آزاد

نتیجه تصویری برای خرمشهر را خدا


" ﺧﺮﻣﺸﻬﺮ ﺭﺍ

ﺧﺪﺍ ﺁﺯﺍﺩ ﮐﺮﺩ "

ﻭ ﻫﻨﻮﺯ ﺧُﻤﺲ

ﺧﻤﺴﻪ ﺧﻤﺴﻪ ﻫﺎﯾﺸﺎﻥ

ﻣﯽ ﺩﻫﻨﺪ !

ﻭ ﮐﺎﺭﻭﻥ ﻣﯽ ﺩﺍﻧﺪ ...

ﻧﺨﻞ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺳﺮ !

ﺩﯾﮕﺮ ﺛﻤﺮ ﻧﻤﯽ ﺩﻫﻨﺪ !!!

احوال خراب

نتیجه تصویری برای احوال خراب

ای کاش طبیبی برسد حاذق و عاشق

احوال عمومی دلم سخت خراب است


خدای من !

خداے من
میان این همه چشم
نگاه تو تنها نگاهے ست
 ڪہ مرا از هرنگهبان
 و محافظے بے نیازمی کند

وقت کاشت

تصویر مرتبط

الآن وقت کاشت است 

ای نفس ؛

حواست هست؟

دیر بجنبی

میبینی وقت تمام شده و 

هیچ محصولی نداری برای برداشت...

بذر دنیایت که مرغوب باشدآخرتت آباد می شود

انتظار بی درد

سلام!
تقویم را نگاه می‌کردم 
جمعه، نهم ربیع‌الاول، آغاز امامت شماست
مگر بهتر از این هم می‌شود؟
اما نگرانم 
مثل نیمه شعبان امسال،
در جشن خودتان 
کاش جایتان خالی نباشد...

اقاجانم تولدتان  دارد نزدیک می شود 

ومن شرمنده تر از هر لحظه 

انتظاری از روی بی دردی 

در صفحه روزگارم رسم می کنم 

السلام علیک یا صاحب العصر والزمان

"مصلحت مخفی بودن اَجَل"

شگفتی‌های_آفرینش

"مصلحت مخفی بودن اَجَل"

در بی اطلاعی انسان از طول مدت عمرش بیندیش؛ که اگر آن را می‌دانست و می‌فهمید 

عمرش کوتاه است، از زندگی لذت نمی‌بُرد و همواره در انتظار مرگی بود که زمان آمدن آن را می‌دانست...!

انسان در این حالت شبیه کسی می‌شد که دارایی‌اش نابود شده و یا در آستانه‌ی نابودی است

 و او در خود بیچارگی و ترس نابودی مال و فقیر شدن را احساس می‌کند.


ضمن اینکه از بین رفتن عمر برای انسان، بسیار سخت‌تر و سنگین‌تر از تلف شدن مال است،

 زیرا کسی که دارایی‌اش را از دست می‌دهد، امیدوار است که مالی دیگر جانشین آن شود؛

اما کسی که به فنای عمر خود یقین دارد، ناامیدی در او ریشه می‌دَوانَد و از بین نمی‌رود.


حال اگر عمر انسان طولانی باشد و او این مطلب را بداند، مطمئن می‌شود 

که در دنیا ماندگار است و در نتیجه در مَنجَلاب لذّات و گناهان فرو می‌رود

 و کارش بر این اساس می‌شود که نخست شهوات و خواسته‌های خود را تأمین نماید

 و آن‌گاه در واپسین روزهای عمرش به سوی خدا بازگردد.

این روشی است که البته خداوند از بندگانش نمی‌پسندد و پذیرای آن نیست.

«امام صادق علیه‌السلام»

«کتاب توحید مفضل»

«انتشارات نشر جمال»

هموطن تسلیت


هر چه مرهم می گذارم


بند می آید مگر؟


معلم من


به بهانه ی  روز معلم 

 هر وقت مسیر خاصی رو میرم جمله ی زیبایی مقابل دیدگانم قرار میگیره همین

"شهید معلم انسان های دیگر است"

زیباست ومعنادار ومن نوپای مکتب شهدا 

شهدا خودتون رهام نکنین نزارین از مسیر اصلی دور بمونم 

من بدون شماها نمیتونم مسیر رو پیدا کنم .

کمکم کنید .

تاریخ بدون ردپای شما بی معناست 

جغرافیا بی حضور شما وسعتی نداره 

وموجودیت اجتماع از شماست ......

تخریب چی برگرد

نتیجه تصویری برای تخریب چی برگرد

تخریب چی برگرد


تو صاف بودی ساده جنگیدی 


اما جواب اینه ها سنگه 


ازوقتی رفتی خوب فهمیدی 


سنگر عوض میشه ولی جنگه   


روی سر دنیا آتیش سنگینه


تخریب چی برگرد اینجا پر از مینه 


تخریب چی برگرد تا معبرا واشه


اول برو میدون تا راه پیدا شه

هیاهوی درون

نتیجه تصویری برای هیاهوی درون

دلگیرم از مردم شهر 

از اینهمه هیاهوی نانجیب 

دلتنگم وبا کسی میل سخن نیست 

پروانه های ذهنم به دبال پیله هایشان میگردند 

احساس وعقل را چگونه باهم بیامیزم 

چگونه آرام شوم از نهانخانه ای که درونش پر شده از رمز ورازهای نگفتنی 

الهی تو مرا آفریدی اشرف مخلوقاتم کردی برای چه ؟واقعا برای چه؟

ومن اسیر هیاهوی درونم شده ام 

چند صباحی است مرده ام 

راه آسمان

دلت که گرفت، دیگر منتِ زمین را نکش


راهِ آسمان باز است ، پر بکش . . 

آغوش خدا

من روی سوی او میکنم

آنان روزها همچون چوپان مهربانی که مواظب گوسفندان خود هست به سایه می‌نگرند 

و منتظر آمدن شب هستند

و همان گونه که پرندگان هنگام غروب با شور و شوق عازم آشیانه خود می‌گردند

اینان هم با همین حال به استقبال غروب خورشید می‌روند

پس آنگاه که شب فرا رسید

و تاریکی همه جا را فرا گرفت

و فرش‌ها پهن 

و همه گرد هم جمع شدند 

و هر دوستی با دوست خود خلوت نمود 

اینان در برابر من به پای می‌ایستند 

و صورتهای خود را بر خاک می‌نهند

و با تلاوت آیات قرآن به مناجات و گفتگوی با من برمی‌خیزند

و نعمتهای مرا سپاس می‌گویند. 

پس آنان را می‌بینی که گاه گریه می‌کنند

و گاه شیون سر می‌دهند

گاه آه می‌کشند

و گاه از معاصی و گناهان شکوه می‌کنند

گاه ایستاده 

و گاه نشسته!

و گاهی در حال رکوع

و گاه در سجده هستند

و آنچه را که به خاطر من تحمل آن می‌کنند

[ همه را می‌بینم ]

و شکوه‌هائی که از محبت من بر لب دارند می‌شنوم.

اولین چیزی که به آنها عطا کنم سه چیز است:

یکی اینکه نور خودم را در دلهای آنها بیفکنم 

در نتیجه همانگونه که من از آنها آگاهم، آنها نیز از من با خبر خواهند بود

دوم اینکه اگر آسمانها و زمینها و آنچه را که در این میان هستند در میزان آنها ببینم 

باز آن را کم خواهم دانست!

سوم [ رو سوی آنها می‌کنم ]

و آیا اگر کسی من رو سوی او آورم، احدی می‌تواند بداند که چه به او عطا خواهم نمود؟

(اسرار الطلوة، حاج میرزا ملکی تبریزی، ص 455).

مرد بهشتی

مردی که هر شب در بهشت میخوابید 

در روستایی پنج کارگر برای امرار معاش خود به روستای مجاور می رفتند
و روزهای جمعه به منزل خود در روستایشان بر می گشتند تا در کنار خانواده خود خوش بگذرانند ،
الّا یکی از آنان که هر روز بعد از مغرب از روستایی که در آن کار می کرد،
 خسته راه روستای محل زندگی خویش را در پیش می گرفت ، وهر روز صبح بر می گشت.

 مدتی بود که  دوستانش او را مسخره کردند و می گفتند
 تو که همسر و فرزند نداری چرا هر روز این راه را میروی و برمی گردی ؟!
جوان گفت : هر شب می روم و در بهشت می خوابم !

دوستانش بسیار او را مسخره کردند و به او خندیدند و
می گفتند تاکنون خیلی عاقل به نظر می رسیدی ،
 اما انگار دیوانه ای بیش نیستی خودت را به دکتری نشان بده!

جوان گفت : حالا که اینطور است بعد از اتمام کار نزد شیخی می رویم تا بین ما قضاوت کند ! 
آنان پذیرفتند و بعد از اتمام کار و خواندن نماز مغرب با توکل به خدا جوان همراه آنان رفت ..

آنان ماجرا را برای شیخ تعریف کردند و شیخ از جوان خواست که ماجرای خود را بگوید،

جوان گفت :
ای شیخ من مردی هستم که پدر و مادرم فقط مرا دارند و تنها فرزندشان هستم ،
کسی نیست نزدشان باشد ، بخاطر همین هر روز که کارم تمام می شود غروب نمازم را می خوانم 
و به روستای خودمان برمی گردم تا آنها تنها نباشند و اگر آنها در خواب بودند برویشان پتو می کشم
و اگر نیازی داشتند برایشان برآورده می کنم و زیر پایشان می خوابم تا صبح که برای نماز بیدارشان می کنم
و صبحانه شان را آماده می کنم و خدا شکر می کنم و به محل کارم برمی گردم 
به گونه ای که احساس می کنم قلباً و روحاً که هرشب در بهشت می خوابم .

شیخ گفت : به الله قسم که راست می گویی !

ولادت امام جواد (ع)

نتیجه تصویری برای گل متحرک زیبا

در بغل امشب یکى قرص قمر دارد رضا
بر زبان شکر خداى دادگر دارد رضا
 
بارگاه زاده موسى چراغان
مى شود
در حریمش جشن میلاد پسر دارد رضا
 
اللهم عجل لولیک الفرج

عیدتون مبارک