به گفته محققان دانشگاه آکسفورد بهترین زمان خواب برای افراد نوجوان و بزرگسال حدود نیمه شب و بهترین زمان برخاستن حوالی ساعت ۱۰ صبح است.
ما که بهترین خواب رو خیلی کم تجربه کردیم... خداییش حالتی بین مرگ وزندگیه این سحر خیزی
کمخوابی در افراد سبب خستگی، اضطراب، سرخوردگی، خشم، افزایش وزن، افزایش فشار خون، پایین آمدن ایمنی بدن و استرس آنها میشود. همچنین دانشمندان علوم اعصاب معتقدند آسیبهایی که در اثر کمخوابی به بدن انسان وارد میشود، مشابه مضرات مصرف دخانیات و اعتیاد به الکل است.
آخ آخ آخ من میگما چرا همیشه مریضم واقعا جای تاسفه با این برنامه کاری که ما داریم
کمخوابی همچنین اثرات مخربی بر عملکرد و سلامت مغز، قلب و کبد دارد. فقط یک هفته با خواب کمتر شش ساعت در شب منجر به ۷۱۱ تغییر در نحوه عملکرد ژنها میشود.
الفاتحه حلال کنید .نسل بعدیمونم منقرض شد وبه درد نخور
یه واژه ای هست به نام "امپاتی"
که به معنی خود را به جای دیگران قرار دادن است.
داشتم فکر می کردم خودم رو جای چه کسانی باید بزارم خوبه؟!
جای یک بچه که مدام گریه میکنه وبی حوصله است
جای یک معلم که خسته شده از اینکه چرا دانش آموزاش ریاضی رو یاد نمیگیرن
جای مدیرش که همش داره تو بودجه هاوخرج ومخارج مدرسه کم مییاره
جای همسرش که مدام سرش تو کار خودشه ونمیتونه تفاهم وافعی رو ایجاد کنه
جای بقال وچقال محله اینکه چرا بازارهمش کساده ودلار کشیده بالا
جای راننده تاکسی که چرا مسافرا سر یه قرون دوزار باهاش در گیر میشن
جای پدر ومادرت ودلخوریهایی که از بچه هاشون دارن
جای دوستات ومشکلاتی که تو روح وروانشون موج میزنه
جای شمااااااااااااااا
وجای ......خیلی ها
در این حالت بهتر میتونم در کشون کنم ودلیل واقعی رفتارشونو پیدا کنم
راحت تر میتونم درکشون کنم وبهشون حق بدم
دیگه دلخوری نمیمونه
وحتی عاشقشون میشم که چرا اینقدر خوبن !
ومتاسف که چرا بیشتر بهشون سر نزدم وباری از دوششون برنداشتم
وبیشتر درکشون نکردم
امپاتی چیز خوبیه
در نهایت بهت کمک میکنه تا درک درست تری از رفتار آدمها داشته باشی
وتفاوتهارو با تمام وجودت بپذیری.
گاهی به شدت بی حوصله ای
به شدت غمگینی وبی هدف
انگار خاطرت آزرده شده وتو
دلت تنگ می شود وآرام وقرارنداری
احساس میکنی دیگر قلب هم نداری
ونهایتامی خواهی فقط بخوابی
تا تمام شود این همه غصه ودرد وتنهایی
اما نا گهان شعله ای آرام در وجودت زبانه می کشد
به تو نزدیک می شود
دستت را می گیرد وکنارت می نشیند
آرامت می کند
گاهی این شعله ی کوچک
یک دوست
یک اتفاق خوشایند
یک صدا یا عطر آرام ودوستداشتنی
وگاهی یک نماز دردل شب در سکوت وخلوت است
همراه با یک عاشقانه ی آرام واشکی بی ریا
از خدا می خوام
این شعله های گرم دلتان را گرم کند وشادی را برایتان به ارمغان بیاورد
ارادتمند :حریم خانم
همه عکس هاشو واسه دل خودش میگرفت...
نه تو فضا مجازی پخش میکرد نه جایی میذاشت...
خودت را که برای خدا زینت دهی خودش میخردت
مارا مثل خودتان کنید
شرمنده_که_فقط_مدعی_هستیم
شهیدبابکنوریهریس
پروردگارا!....ای آرامش هستی ام!
حالا که ذره ذره طبیعت همه در سجده و رکوع اند.........
اکنون که بادها در آرامش سحری تو را زمزمه می کنند......
و بادیه ها در سکوت بکر خود تو را می جویند..........
درختان، شاخه هاشان را به دامان آسمانت سپرده اند....
و مرغان سحری به نیایش تو مشغولند....
این منم! با کوله باری از غفلت و گناه و این توئی! ای بزرگ ستودنی....
با دستانی پر از کتیبه های غفار الذنوب و ستارالعیوبت
تو می بخشی و من آب می شوم در شرمندگی خودم! ...وااااااااای !!!!
پس مگذار که ماه رجب را با اینهمه درخشش و نور افشانی اش....
که سراسر عشق بازی با توست و مسئلت از بارگاه مقدست ...
براحتی از دست دهم...................
مگذار مهربان من!.................
رحم کن ای خدا!..........تنهایم مگذار..... . ای یکتا پروردگار من!...
نرم نرمک میرسد اینک بهار
*فاصله ریاکاری تا اخلاص *
دختر کوچک خانواده هوس پسته کرده بود پسته ها آن گوشه داخل قفسه ها چشمک میزد ند
مغازه دار لاغر با یک ته ریش نسبتا کم پشت مشغول بسته بندی خشکبار وادویه بود .
سلام آقای ...خوش امدین بفرمایید
ومرد کمی درنگ کرد تا دخترک خود پسته ها را از میان خام وتفت داده و... انتخاب کند
مرد فروشنده پشت دخل مشغول کار خودش بود .
پدر دخترک رو به فروشنده کرد وگفت راستی بسلامتی کجا تشریف دارین ؟
فروشنده:همینجا تو همین مغازه ام فقط همینجام حیف که قدرمو ندونستن
ومرد مانده بود چه بگوید .ناگاه یادش آمد تشکری به او بدهکار است
راستی آقای صفایی باید یه تشکری بکنم اونسالی که معلم قرآن حامد بودین حامد خیلی دوستتون داشت
واقعا نمونه بودین کلاس ششم که بود نماز میخوند .
میگفت معلممون یه لبتاب ویه گوشی آخرین مدل داره برامون قرآن میزاره تازه بازی وگیم هم زیاد داره
خلاصه حامد ما ازاون سالها خاطرات زیادی داره
وشمارو واقعا دوست داشت .کاش همه معلما مثل شما بودن !
آقای صفایی حتی لبخند هم نزد.در ذهنش مرور کرد که با چه ذوق وشوقی با چه دوندگی اورا به عنوان معلم قرآن یک مدرسه غیر انتفاعی پذیرفته اند وچند سال بعد عذرش را خواسته واجبارا یه یک مدرسه دیگر رفته است
کمی سکوت کرد سپس با صدایی آرام گفت خب شما که تو اون مدرسه این سفارش مارو بکنین دوباره مارو بخوان .من دوسال پیش بچه های مدرسه ...با خرج خودم بردم ییلاق(اردوی فرهنگی تربیتی ) بهشون چلوکباب دادم همش از جیب خودم. بسته فرهنگی بهشون دادم همه اولیا گفتن خیلی خاطره خوبی شده وخدا خیرتون بده اما حالا چی؟
چرا ازم نخواستن به عنوان نیروی آزاد برم مدرسشون چرا؟......
ومرد مانده بود چه بگوید وچه جوابی بدهد .
فقط یک جواب کوتاه داد:اونجا پول حرف اول وآخر رو میزنه وکمبود امکانات مالی مسبب این اوضاع بود و
حیف وصد حیف
نمیدانم کجای کار می لنگد
قضاوت با شما ....
ناخواسته آبروی کسی رو بردم.....
نزدیک ظهر کلاس درس جغرافیا بود
اسامی متعدد کوهها رودها و.....
محصولات استوایی قاره ی آفریقا
معلم با صدای بلند گفت بچه ها حتما تا حالا کاکائو خوردین نه؟
وبچه ها نامنظم سری به نشانه ی تایید تکان دادند
معلم :خب قهوه چی ؟خوردین ؟
تک وتوک جوابشان بله بود
ومعلم اینبار بلند گفت خب کائوچو چی ؟خوردین ؟
نگاه مبهم بچه ها به همدیگر واینکه این کائوچو چه موجود عجیب وغریبی است گفتند نه خانم نخوردیم
صدای فهیمه درحالی که تقر یبا سکوت کلاس را فراگرفته بود به گوش رسید
خانم ما خوردیم
معلم:کجا خوردی ؟
فهیمه:خونه عمم تو تهرانه اونجا خوردم
معلم نگاه مشکوکی انداخت
در دلش زمزمه کرد :باز این دخترک دروغگو حرف زد
فهیمه چه مزه ای بود؟
فهیمه :مزه اش خانم شبیه همون قهوه است
ومعلم بی توجه به ادامه صحبتهایش درس را ادامه داد
بچه ها صفحه 63 رو ببینین اینا درختای کائوچو هستن اصلا این ماده خوردنی نیست ونگاه فهیمه به زمین دوخته شد
بچه ها همهمه کردن باز این دروغ گفت لبخندی حاکی از یک مچگیری حسابی به لبان برخی نقش بست
معلم کمی که گذشت درست چند شب بعد یاد این تله ی سخیف افتاد
کاش ابرویش را نمیریخت .کاش با یک روش بهتر تدریس می کرد
شاید هم فهیمه این بار واقعا کاپوچینو خورده بودکه فکر کردکائوچوخورده . شاید هم نخورده بود .
آبروی دیگران رو پایمال نکنیم .
امام صادق(ع) میفرماید: منَ رَدَّ عَن عِرضِ اَخیهِ المُسلِمِ وَجَبَت لَهُ الجَنَّهًْ اَلبَتَّه؛ کسی که آبروی برادر مسلمان خود را حفظ کند، بهشت جایگاه او خواهد بود. (ثوابالاعمال، ص ۳۲۴)
همیشه حس کردم اسفند ماه خانه تکانی زمینه
خدارفتگان همه رو بیامرزه
ولی اصلا جالب نیست
تو فصل رویش وزایش تو فصل بهار کسی بره وخلعت آخرت رو تنش کنن
بازم همه چی دست خداست دیگه !!
فردا چندمین تشییعی هست که باید در اون شرکت کنم
وروزی هم دیگرانی که هنوز فرصت زیستن دارن به تشییع من خواهند آمد
ان شا الله اونقدر آبرو داشته باشم که بیان ولا اقل یه صلوات وفاتحه ای برای روحم نثار کنن
.
.
.
اینروزها دقیق تر به خاکهایی که روی تابوت ریخته میشه نگاه می کنم
وحال وروز کسی که زیر خروارها خاک بزودی از یادها وذهنها بیرون میره
یادم از روزهایی مییاد که از مراسم خاکسپاری وحشت داشتم
وروحم انگار چنگ می خورد وله می شد
اما الان دیگه یه امر عادی شده
و از قبل معلوم بود
که بعد دوروز از اخرین تشییع دوباره باید اماده زفتن به مزارها بشم
.
خدایا خودت ایمان واعتقادم رو محکم کن
همه چی دست خودته
وخواهشا نظر لطفت رو از من برندار
ای خدای مهربانم
«شکر خدا»
پارسایی را دیدم بر کنار دریا که زخم پلنگ داشت و به هیچ دارو بِه نمیشد.
مدتها در آن رنجور بود و شکر خدای عز وجل علی الدوام گفتی.
پرسیدندش که شکر چه می گویی؟ گفت: شکر آنکه به مصیبتی گرفتارم نه به معصیتی.
گر مرا زار به کشتن دهد آن یار عزیز
تا نگویى که در آن دم، غم جانم باشد
گویم از بنده مسکین چه گنه صادر شد
کو دل آزرده شد از من غم آنم باشد
گلستان سعدی
رسول خدا صلى الله علیه و آله
انسان هیچ جرعه اى ننوشید
که نزد خدا از جرعه خشمى که براى رضاى خدا فرو خورد بهتر باشد.
◄نهج الفصاحه ص 697 ، ح 2628
قال الله تعالی
همه رابرای تو خلق کردم
وتورا برای خودم
.
.
.
.
ومن همان تویی که او خواست
به خودم نرسیدم وهمه چیز را گم کردم
اراده ترک گناه
انسان جایزالخطا نیست
تو بهترین دکتر خودتی
خودت حال خودتو بهتر میفهمی ومیدونی که چطور باید ارادتو قوی کنی
شیطون ضعفامونو اشکار میکنه شیطون نباشه نمیشه جزو پازل وجود ماست باید باشه
نفس نفس نفس تو چی هست دیگه
یوسف تو وجود زلیخا چی دید که رفت وفرار کرد
زشتیهاشو پلیدیهاشو
خدایا مارو جزو عبادک المخلصون قرار بده
یعنی میشه؟؟
پلای عبور برای گناه رو خراب کن خراااااااب
برداشتی آزاد از سخنرانی دکتر رایفی پور
به نام عادل ترین قاضی
متاسفانه یا خوشبختانه نمیدونم چی اسمشو بزارم
نسبت به این نوع از پروفایل ها حساسم واقعا حساس
با این که در دنیایی مجازی سیر میکنیم
اما معتقدم خود این نوع چراغ سبز دادنها وتمارض ها حربه ای برای جلب توجه هست
دختر 28 ساله پروفایلش نوشته: اماده این با کارد دستتونو زخمی نکنین میخوام پروفایلمو عوض کنم
یا منو وعشقم یهویی!
برین کنار خوشکلتون اووومد!
بخوره تو سرتون که هیچکدومتون عاشق من نشد ین
یا فاز تنهایی وغم وشکست رو برداشتن
عکس شیر وگرگ وپلنگ گذاشتن
من جای کسی نیستم ونمیتونم وحق ندارم قضاوت خاصی بکنم
اما .....
شاید من خیلی حساسم ولی چرا هر نوع جلف بازی رو در این فضاها باید فریاد زد ؟واقعا چرا
«بسم الله الرحمن الرحیم»
"وقتی کار برای خدا نباشد"
وقتی کار برای خدا نباشد،دقت ها کم می شود و اشتباهات زیاد.
کاری که برای خداست جدا از اینکه برکت پیدا می کند تا حد زیادی اشتباهاتش هم پوشانده می شود.
جهان هستی با کسانی که برای خدا کار نمی کنند،دوستی ندارد و همکاری نمی کند.
همچنانکه با کسانی که علیه خدا کار می کنند،دشمنی هم دارد.
«علیرضا پناهیان»
وتا زمانی که هنوز وقت داری عاشق شو
عاشق شدن زیباست وسوزنده
یکی شدن است وتب وتاب
قلبت نا آرام است وگرم
میفهمی ؟زنده می شوی
گویا جانی دوباره یافته ای
وسراسر وجودت جوانه می زند
عاشق شو تا دیر نشده
شما دوست دارید بافرهنگ باشید یا با کلاس؟
نمیشه هم بافرهنگ بود وهم با کلاس؟
یعنی با کلاس بودن وبافرهنگ بودن لزوما جدا ومتضاد هم هستن؟
گیج شدم
بماند که فرهنگ گاهی قربانی اندیشه های سطحی میشه وچقدر سخته تو اینجور جامعه زندگی کردن
با کلاس بودن در این معنی یعنی خودتو تو رنگ ومد ولهجه ی عجیب وغریب وعادتای به درد نخور خفه کنی
دور وقتت حصار بکش
اگر دور وقت خود را حصار بکشیم، شیطان نمیتواند در آن رخنه کند،
اما اگر وقت خود را بیحصار گذاشتیم، زمینی است که در آن نه زراعت کردهایم
و نه خانه ساختهایم؛ فقط زمینش به نام ما ثبت شده.
انسان اگر برای وقتش برنامهریزی نکرد، شیطان برایش برنامهریزی میکند.
غیبتها، تهمتها، حرفهای بیمزه، لهو و لعبها، همۀ اینها نتیجۀ بیبرنامگی است.
اگر عقل برای وقت برنامهریزی نکند، نفس برایش برنامهریزی میکند.
به یک سکون خاموش رسیده ام
سکونی که ابتدا وانتهایش دارد مرا بیچاره می کند
بی خیال شدن وبی درد شدن خودش مکافات بزرگی است
این روزها حال خوشی ندارم کاش فقط من بودم وکسی که حرفهایم را می فهمید
بامن حرف میزد ولا اقل قسمتی از تلخی هایم را تاب می آورد
عجیب خدا را گم کرده ام .
خدای خوبم کجایی مرا تنها در این گرفتاریهای عجیب وغریب رها نکن
گفتارهای نامفهوم مرا درک کن ...
بدان که دوستت دارم ای یکتای بی همتای من .گرچه دل ونگاهم را آلوده ساخته ام
صدای قرآن قبل از اذان از مسجد محل به گوش می رسد
ومن باز چه غریبانه کبوتر دلم را به پرواز در می آورم تا غریبانه راهشان بدهی
تا باز هم بنده ات را بنده نوازی کنی
" نیل آرمسترانگ " اولین فضانوردی که پاشو رو کره ماه گذاشت ،ایشون تو خاطراتشون اینطور میگفتن که :
" من آدم حساسی نیستم. وقتی خانه والدینم را ترک کردم گریه نکردم. وقتی در ناسا کار پیدا کردم گریه نکردم
و حتی وقتی روی ماه پا گذاشتم گریه نکردم.اما وقتی از روی ماه به زمین نگاه کردم،
بغضم گرفت. با تردید با پرچمی که بنا بود روی ماه نصب کنم بازی می کردم. از آن فاصله، رنگ و نژاد و ملیتی نبود.
ما بودیم و یک خانه گرد آبی...
با خود گفتم: انسان ها برای چه می جنگند؟
شست دستم را به سمت زمین گرفتم و تمام دارایی ام و کره زمین با آن عظمت پشت شستم پنهان شد و من اشک ریختم... . "